گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم

❈۱❈
ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم
میان خونم و ترسم که گر آید خیال او به خون دل خیالش را ز بی‌خویشی بیالایم
❈۲❈
خیالات همه عالم اگر چه آشنا داند به خون غرقه شود والله اگر این راه بگشایم
منم افتاده در سیلی اگر مجنون آن لیلی ز من گر یک نشان خواهد نشانی‌هاش بنمایم
❈۳❈
همه گردد دل پاره همه شب همچو استاره شده خواب من آواره ز سحر یار خودرایم
ز شب‌های من گریان بپرس از لشکر پریان که در ظلمت ز آمدشد پری را پای می سایم
❈۴❈
اگر یک دم بیاسایم روان من نیاساید من آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نیاسایم
رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم
❈۵❈
که آن خورشید بر گردون ز عشق او همی‌سوزد و هر دم شکر می گوید که سوزش را همی‌شایم
رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم که تا چون مه نکاهم من چو مه زان پس نیفزایم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۴۳۸

تصاویر

کامنت ها

طاها
2016-09-11T22:46:56
آواز رها در آلبوم حیرانی، اثر استاد ناظری. اجرایی به یادماندنی از این غزل.
عطاالله ایمانی
2016-06-29T12:15:04
استاد محمدرضا لطفی این شعر را در دستگاه چهارگاه به صورت بداهه خوانده اند.اجرای کلن.
بابک
2020-01-22T11:29:26
من میخواهم خورشیدی باشم که قبائی = کبی از آتش پوشیده ام . قبا که در کردی که وی می‌باشد ، در اصل به معنای پوست که وه ل بوده است . قبا ، پوست آل ، پوست سیمرغ است . که وه ل ، مرکب از که وه + ال است که به معنای پوست زنخدای زایمان یعنی سیمرغ یا خرّم است . ماه و خورشید ، دو چهره و دو پیدایش سیمرغند . مولوی می‌خواهد ، قبا یا جامه آتشین خورشید را پوشیده باشد که با چنین آتشی ، می‌تواند جهان را بیاراید (جهان آرائی = سیاست و جهانبانی ) . اصل نا آسوده بودن در آسایش ، گوهر انسانست . جامه خورشید ، پوستی است که در ظاهر، آسوده، و درواقع ، جنبان و نا آسوده است . تحولیست بظاهرساکن .
سپهر
2021-03-22T08:18:24
رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشمکه تا چون مه نکاهم من چو مه زان پس نیفزایمرها کن تا در غمش چون هلال ماه لاغر و نحیف شوم (گداز)، چرا که اگر مثل هلال ماه ابتدا کاسته و باریک و سبک نشوم، نمیتوانم سپس چون ماه کامل افزوده و فربه شوم.