گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم

❈۱❈
گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
❈۲❈
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
❈۳❈
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
ای می بترم از تو من باده ترم از تو پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
❈۴❈
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم
❈۵❈
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم نور دل ادریسم آهسته که سرمستم
در مذهب بی‌کیشان بیگانگی خویشان باد است بر ایشان آهسته که سرمستم
❈۶❈
ای صاحب صد دستان بی‌گاه شد از مستان احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۴۴۶

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2015-08-02T22:24:11
همهٔ بیت ها قافیه درونی دارندان را می‌توانید جوری دیگری بنویسید : گر بی‌دل و بی‌دستم // وز عشق تو پابستمبس بند که بشکستم // آهسته که سرمستمدر مجلس حیرانی // جانی است مرا جانیزان شد که تو می دانی // آهسته که سرمستم..........ای صاحب صد دستان // بی‌گاه شد از مستاناحداث و گرو بستان // آهسته که سرمستماین نوع قافیه بندی در ترانه ها انجام می‌شده استبیشتر شعر‌های فولکلوریک عاشق های ترکی این نوع قافیه را به کارمی‌برده اند. آن را می‌توان مستزاد هم گفت
امین
2015-08-02T15:28:08
سلامدر دو بیت آخر قافیه درست نیامدهممنون میشم پیگیری کنید.
امین
2015-08-02T15:30:33
البته بیتهای دیگه ای هم هست که اینطور هست
امید
2015-08-06T12:51:09
ای شیخ بده بر ما آن جام شرابی راکاُز رایحه اش بزد قید همه ی دنیا
امید
2015-08-06T12:52:29
ای شیخ بده بر ما ان جام شرابی را کاَز رایحه اش بزد قید همه ی دنیا
غزل
2012-10-06T14:21:51
این غزل زیبا رو استاد شهرام ناظری در آلبوم لولیان اجرا کردند که شنیدنشو به همه ی دوستان توصیه میکنم.
مصیب مهرآشیان مسکنی
2019-03-05T22:10:44
با سلام دوستان عزیز این شعر در حقیقت یک شعرمرکب یعنی ترکیبی از یک چهارگانی یا مربع در قالب غزل است که با قافیه دورانی انرا یک سه گانی با یک ترجیح مصراع سروده شده مانند مسمط مربع است منتها خوشه چهارم تکراری و ترجیح بند باید گفته شود و بسیار زیبا می باشد امشب انشاءالله در قفای ان میرسرایم سعی میکنم خوشه آخر تکراری نباشد ناگفته نماند چهار پاره است ولی چو پاره ها مقفی و قافیه دارد باید انرا چهارگانی بنامیم
احسان
2020-09-05T07:32:14
صدای استاد ناظری روی این شعر انسان را از خود بیخود می کند...
هادی رنجبران
2021-12-26T09:10:48.0906156
8. بی¬کیش: بی¬دین؛ انسان¬هایی که دینشان «دین عشق» است و نه «دین¬ها»ی رایج (اصطلاحا هفتاد و دو ملّت). در مثنوی گفته است: ملّتِ عشق از همه دین¬ها جداشت / عاشقان را ملّت و مذهب خداست (مثنوی، 2/1770) برای مولانا «دینِ عشق» مرتبة بالاتری از معنویت است: با دو عالم عشق را بیگانگی / اندرو هفتاد و دو دیوانگی (مثنوی، 3/4719) غیرِ هفتاد و دو ملّت کیشِ او / تختِ شاهان، تخته‌بندی پیشِ او (مثنوی، 3/4721) قبل از ملاقات با شمس تبریزی، «مولانا مردِ دین» بود. برای مرد دین، دین مرکز جهان معنویّت است و رستگاری فقط با یک دین خاص امکان¬پذیر است؛ امّا پس از ملاقات با شمس، «مولانا مردِ خدا» شد و برای مرد خدا هیچ تفاوتی بنیادینی میان ادیان، مادام که انسان را به سوی خداوند رهنمون¬اند، وجود ندارد. مولانا در فیه مافیه، سخن بزرگی گفته است که در هیچ¬یک از ادیان کسی مطلبی بدین صراحت نگفته است: «آدمیّتی طلب کن که مقصود این است؛ باقی دراز کشیدن است!» برای او اصل انسان است و حتّی ادیان وسیله¬اند برای اینکه انسان به حقیقت انسانیّت خود آگاه گردد. برای مردِ خدا، این خداست که مرکز جهان معنویّت است، نه این دین و آن دین خاص و هدف مواجهه با خداوند است ورایِ هر پرده و حجابی، حتی حجابِ دین! دینِ من از عشق زنده بودن است / زندگی زین جان و سر ننگِ من است (مثنوی، 6/4059)
زهره مشاوری
2023-07-21T10:29:45.0013426
به نظر می‌رسد دوستانی که این شعر را خوانده‌اند معنای برخی ابیات را نمی‌دانسته‌اند. لطفا اول معنی را درک کنید و بعد به خوانش بپردازید‌!
زهره مشاوری
2023-07-21T10:37:27.5853311
بیت ۵: تو رند هستی و مانند من رندی خود را آشکار کرده‌ای و پیرو آیین قلاشی هستی. آهسته باش و با من مدارا کن زیرا که من مست هستم.