مولانا:تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم
❈۱❈
تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم
سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم
ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم
وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم
❈۲❈
گر خویش منی یارا می بین که چه بیخویشم
ز اسرار چه می پرسی چون شهره و اظهارم
جز خون دل عاشق آن شیر نیاشامد
من زاده آن شیرم دلجویم و خون خوارم
❈۳❈
رنجورم و می دانی هم فاتحه می خوانی
ای دوست نمیبینی کز فاتحه بیمارم
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد
وز تندی اسرارم حلاج زند دارم
❈۴❈
اقرار مکن خواجه من با تو نمیگویم
من مرده نمیشویم من خاره نمیخارم
ای منکر مخدومی شمس الحق تبریزی
ز اقرار چو تو کوری بیزارم و بیزارم
کامنت ها