مولانا:ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
❈۱❈
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
❈۲❈
زان کس که شدی جایش زان کس مطلب دانَش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم
وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم
❈۳❈
من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم
ای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کف
بر راه دلم این دف من خانه نمیدانم
❈۴❈
شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم
می افتم و می خیزم من خانه نمیدانم
کامنت ها