مولانا:خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم
❈۱❈
خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم
آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم
والله که نشانهای قروی ده یارست
آن نرگس و نسرین و قرنفل که چریدیم
❈۲❈
از ذوق چراگاه و ز اشتاب چریدن
وز حرص زبان و لب و پدفوز گزیدیم
چون تیر پریدیم و بسی صید گرفتیم
گر چه چو کمان از زه احکام خمیدیم
❈۳❈
ما عاشق مستیم به صد تیغ نگردیم
شیریم که خون دل فغفور چشیدیم
مستان الستیم به جز باده ننوشیم
بر خوان جهان نی ز پی آش و ثریدیم
❈۴❈
حق داند و حق دید که در وقت کشاکش
از ما چه کشیدید وز ایشان چه کشیدیم
خیزید مخسپید که هنگام صبوح است
استاره روز آمد و آثار بدیدیم
❈۵❈
شب بود و همه قافله محبوس رباطی
خیزید کز آن ظلمت و آن حبس رهیدیم
خورشید رسولان بفرستاد در آفاق
کاینک یزک مشرق و ما جیش عتیدیم
❈۶❈
هین رو به شفق آر اگر طایر روزی
کز سوی شفق چون نفس صبح دمیدیم
هر کس که رسولی شفق را بشناسد
ما نیز در اظهار بر او فاش و پدیدیم
❈۷❈
وان کس که رسولی شفق را نپذیرد
هم محرم ما نیست بر او پرده تنیدیم
خفاش نپذرفت فرودوخت از او چشم
ما پرده آن دوخته را هم بدریدیم
❈۸❈
تریاق جهان دید و گمان برد که زهر است
ای مژده دلی را که ز پندار خریدیم
خامش کن تا واعظ خورشید بگوید
کو بر سر منبر شد و ما جمله مریدیم
کامنت ها