مولانا:امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم
❈۱❈
امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم
در عشق تو از عاقله عقل برستیم
جز حالت شوریده دیوانه ندانیم
❈۲❈
در باغ به جز عکس رخ دوست نبینیم
وز شاخ به جز حالت مستانه ندانیم
گفتند در این دام یکی دانه نهادهست
در دام چنانیم که ما دانه ندانیم
❈۳❈
امروز از این نکته و افسانه مخوانید
کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم
چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما
کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم
❈۴❈
باده ده و کم پرس که چندم قدح است این
کز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم
کامنت ها