مولانا:ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جان داده و دل بسته سودای دمشقیم
❈۱❈
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
جان داده و دل بسته سودای دمشقیم
زان صبح سعادت که بتابید از آن سو
هر شام و سحر مست سحرهای دمشقیم
❈۲❈
بر باب بریدیم که از یار بریدیم
زان جامع عشاق به خضرای دمشقیم
از چشمه بونواس مگر آب نخوردی
ما عاشق آن ساعد سقای دمشقیم
❈۳❈
بر مصحف عثمان بنهم دست به سوگند
کز لولوی آن دلبر لالای دمشقیم
از باب فرج دوری و از باب فرادیس
کی داند کاندر چه تماشای دمشقیم
❈۴❈
بر ربوه برآییم چو در مهد مسیحیم
چون راهب سرمست ز حمرای دمشقیم
در نیرب شاهانه بدیدیم درختی
در سایه آن شسته و دروای دمشقیم
❈۵❈
اخضر شده میدان و بغلطیم چو گویی
از زلف چو چوگان که به صحرای دمشقیم
کی بیمزه مانیم چو در مزه درآییم
دروازه شرقی سویدای دمشقیم
❈۶❈
اندر جبل صالح کانی است ز گوهر
زان گوهر ما غرقه دریای دمشقیم
چون جنت دنیاست دمشق از پی دیدار
ما منتظر رأیت حسنای دمشقیم
❈۷❈
از روم بتازیم سوم بار سوی شام
کز طره چون شام مطرای دمشقیم
مخدومی شمس الحق تبریز گر آن جاست
مولای دمشقیم و چه مولای دمشقیم
کامنت ها