گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:همیشه من چنین مجنون نبودم ز عقل و عافیت بیرون نبودم

❈۱❈
همیشه من چنین مجنون نبودم ز عقل و عافیت بیرون نبودم
چو تو عاقل بدم من نیز روزی چنین دیوانه و مفتون نبودم
❈۲❈
مثال دلبران صیاد بودم مثال دل میان خون نبودم
در این بودم که این چون است و آن چون چنین حیران آن بی‌چون نبودم
❈۳❈
تو باری عاقلی بنشین بیندیش کز اول بوده‌ام اکنون نبودم
همی‌جستم فزونی بر همه کس چو صید عشق روزافزون نبودم
❈۴❈
چو دود از حرص بالا می دویدم به معنی جز سوی هامون نبودم
چو گنج از خاک بیرون اوفتادم که گنجی بودم و قارون نبودم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۵۰۶

تصاویر

کامنت ها

Ouchen
2021-07-21T12:34:22.1035949
  💜حضرت #مولانا در این غزل زیبا گریزی به گذشته ی خویش می‌زند و از دوران عاقل نمایی خود می‌سراید، اگر چه وصف این عاقل بودن بیشتر به کنایه و طعنه می‌نماید. خطاب کنایه گونه ی #مولانا در این غزل به همگان است نه شخصی خاص. به همه ی کسانی که در چرخه ی پر تکرار و پر تزویر روزانه دچار آمده اند. حضرت #مولانا با اینکه در این غزل به ظاهر از عقل معاش تمجید می‌کند اما اگر دقیق تر به معنای غزل نگاه کنیم می‌بینیم که حضرتش به واقع عاقلان و عقل را به نکوهش گرفته است نه تمجید. گویا مراد #مولانا از این غزل بیدار کردن خفتگانی ست که به خیال عقل، ذات خدایی خود را اسیر ارزش‌های پست این جهانی کرده اند و از اصل رمز آفرینش که همانا پالایش روح و قدم در راه معشوق نهادن است غافل مانده اند. او به زبان کنایه آنان را گم شدگانی در بیابان خودبینی و آز می‌خواند که به گمان باطل خود به دنبال گذران زندگی ای آرام هستند اما در واقع اسیر امیال و غرایز شده و راه بیراهه را پیش گرفته اند. زبان غزل ساده و قابل درک برای همگان است و پیچیدگی واژگانی و معنایی ندارد، شاید به این خاطر که همگان آنرا بفهمند و بهانه‌ای برای کسی باقی نماند. اما مهمترین بیت این غزل همانا واپسین بیت است، آنجا که #مولانا خودش را به گنجی از خاک(خاک در اینجا یعنی آنچه از تمایلات این جهانی در انسان وجود دارد چه ثروت چه مقام و... و همچنین کنایه ای ست به این باور ادیان که انسان از خاک خلق شد) بیرون افتاده توصیف می‌کند و به معنا می‌فرماید که چون بر نفس خویش پیروز آمدم و قارون وجودم را کُشتم و گوهر درونم را از خاکِ پستی ها برگرفتم ، این‌گونه ارزشمند شدم و به این مرتبه از حیرانی در راه معشوق رسیدم.  امید که چراغ روشنش، راهنمای روحی همه ی رهروان این راه باشد.