مولانا:بیا کامروز بیرون از جهانم بیا کامروز من از خود نهانم
❈۱❈
بیا کامروز بیرون از جهانم
بیا کامروز من از خود نهانم
گرفتم دشنهای وز خود بریدم
نه آن خود نه آن دیگرانم
❈۲❈
غلط کردم نبریدم من از خود
که این تدبیر بیمن کرد جانم
ندانم کآتش دل بر چه سان است
که دیگر شکل می سوزد زبانم
❈۳❈
به صد صورت بدیدم خویشتن را
به هر صورت همیگفتم من آنم
همیگفتم مرا صد صورت آمد
و یا صورت نیم من بینشانم
❈۴❈
که صورتهای دل چون میهمانند
که می آیند و من چون خانه بانم
کامنت ها