مولانا:مرا پرسی که چونی بین که چونم خرابم بیخودم مست جنونم
❈۱❈
مرا پرسی که چونی بین که چونم
خرابم بیخودم مست جنونم
مرا از کاف و نون آورد در دام
از آن هیبت دوتا چون کاف و نونم
❈۲❈
پری زاده مرا دیوانه کردهست
مسلمانان که می داند فسونم
پری را چهرهای چون ارغوان است
بنالم کارغوان را ارغنونم
❈۳❈
مگر من خانه ماهم چو گردون
که چون گردون ز عشقش بیسکونم
غلط گفتم مزاج عشق دارم
ز دوران و سکونتها برونم
❈۴❈
درون خرقه صدرنگ قالب
خیال بادشکل آبگونم
چه جای باد و آب است ای برادر
که همچون عقل کلی ذوفنونم
❈۵❈
ولیک آنگه که جزو آید به کلش
بخیزد تل مشک از موج خونم
چه داند جزو راه کل خود را
مگر هم کل فرستد رهنمونم
❈۶❈
بکش ای عشق کلی جزو خود را
که این جا در کشاکشها زبونم
ز هجرت می کشم بار جهانی
که گویی من جهانی را ستونم
❈۷❈
به صورت کمترم از نیم ذره
ز روی عشق از عالم فزونم
یکی قطره که هم قطرهست و دریا
من این اشکالها را آزمونم
❈۸❈
نمیگویم من این این گفت عشق است
در این نکته من از لایعلمونم
که این قصه هزاران سالگان است
چه دانم من که من طفل از کنونم
❈۹❈
ولی طفلم طفیل آن قدیم است
که می دارد قرانش در قرونم
سخن مقلوب می گویم که کردهست
جهان بازگونه بازگونم
❈۱۰❈
سخن آنگه شنو از من که بجهد
از این گردابها جان حرونم
حدیث آب و گل جمله شجون است
چه یک رنگی کنم چون در شجونم
❈۱۱❈
غلط گفتم که یک رنگم چو خورشید
ولی در ابر این دنیای دونم
خمش کن خاک آدم را مشوران
که این جا چون پری من در کمونم
کامنت ها