مولانا:چو آب آهسته زیر که درآیم به ناگه خرمن که درربایم
❈۱❈
چو آب آهسته زیر که درآیم
به ناگه خرمن که درربایم
چکم از ناودان من قطره قطره
چو طوفان من خراب صد سرایم
❈۲❈
سرا چه بود فلک را برشکافم
ز بیصبری قیامت را نپایم
بلا را من علف بودم ز اول
ولیک اکنون بلاها را بلایم
❈۳❈
ز حبس جا میابا دل رهایی
اگر من واقفم که من کجایم
سر نخلم ندانی کز چه سوی است
در این آب ار نگونت می نمایم
❈۴❈
نه قلماشی است لیکن ماند آن را
نه هجوی می کنم نی می ستایم
دم عشق است و عشق از لطف پنهان
ولی من از غلیظیهای هایم
❈۵❈
مگو که را اگر آرد صدایی
کهای که نامدی گفتی که آیم
تو او را گو که بانگ که از او بود
زهی گوینده بیمنتهایم
کامنت ها