مولانا:کجایی ساقیا درده مدامم که من از جان غلامت را غلامم
❈۱❈
کجایی ساقیا درده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
می اندرده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
❈۲❈
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مردی چه جای ننگ و نامم
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت
تمامم کن که زنده ناتمامم
❈۳❈
گهم زاهد همیخوانند و گه رند
من مسکین ندانم تا کدامم
ز من چون شمع تا یک ذره باقی است
نخواهد بود جز آتش مقامم
❈۴❈
مرا جز سوختن راه دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانک خامم
کامنت ها