گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا او مسیح روزگار و درد چشمم بی‌دوا

❈۱❈
از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا او مسیح روزگار و درد چشمم بی‌دوا
گر چه درد عشق او خود راحت جان منست خون جانم گر بریزد او بود صد خونبها
❈۲❈
عقل آواره شده دوش آمد و حلقه بزد من بگفتم کیست بر در باز کن در اندرآ
گفت آخر چون درآید خانه تا سر آتشست می‌بسوزد هر دو عالم را ز آتش‌های لا
❈۳❈
گفتمش تو غم مخور پا اندرون نه مردوار تا کند پاکت ز هستی هست گردی ز اجتبا
عاقبت بینی مکن تا عاقبت بینی شوی تا چو شیر حق باشی در شجاعت لافتی
❈۴❈
تا ببینی هستیت چون از عدم سر برزند روح مطلق کامکار و شهسوار هل اتی
جمله عشق و جمله لطف و جمله قدرت جمله دید گشته در هستی شهید و در عدم او مرتضی
❈۵❈
آن عدم نامی که هستی موج‌ها دارد از او کز نهیب و موج او گردان شد صد آسیا
اندر آن موج اندرآیی چون بپرسندت از این تو بگویی صوفیم صوفی بخواند مامضی
❈۶❈
از میان شمع بینی برفروزد شمع تو نور شمعت اندرآمیزد به نور اولیا
مر تو را جایی برد آن موج دریا در فنا دررباید جانت را او از سزا و ناسزا
❈۷❈
لیک از آسیب جانت وز صفای سینه‌ات بی تو داده باغ هستی را بسی نشو و نما
در جهان محو باشی هست مطلق کامران در حریم محو باشی پیشوا و مقتدا
❈۸❈
دیده‌های کون در رویت نیارد بنگرید تا که نجهد دیده‌اش از شعشعه آن کبریا
ناگهان گردی بخیزد زان سوی محو فنا که تو را وهمی نبوده زان طریق ماورا
❈۹❈
شعله‌های نور بینی از میان گردها محو گردد نور تو از پرتو آن شعله‌ها
زو فروآ تو ز تخت و سجده‌ای کن زانک هست آن شعاع شمس دین شهریار اصفیا
❈۱۰❈
ور کسی منکر شود اندر جبین او نگر تا ببینی داغ فرعونی بر آن جا قد طغی
تا نیارد سجده‌ای بر خاک تبریز صفا کم نگردد از جبینش داغ نفرین خدا

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۵۵

تصاویر

کامنت ها

چنور برهانی
2013-11-02T12:14:45
لطفا این بیت را اصلاح فرمایید:گفت: «آخر چون درآیم؟ خانه تا سر آتشستمی‌بسوزد هر دو عالم را ز آتشهای لا»(کلیات شمس، تصحیح استاد فروزانفر، ج 1، ص 100)
علی عابدی
2020-07-09T23:09:49
درود. به نظر حقیر اگر این 3 بیت را موقوف المعانی بدانیم؛ عقل آواره شده دوش آمد و حلقه بزدمن بگفتم کیست بر در باز کن در اندرآگفت آخر چون درآید خانه تا سر آتشستمی‌بسوزد هر دو عالم را ز آتش‌های لاگفتمش تو غم مخور پا اندرون نه مردوارتا کند پاکت ز هستی هست گردی ز اجتبابیت دوم باید "درآیم" درست تر باشد. زیرا عقل طالب ورود به اندرون بوده و اکنون میگوید خانه در آتش است چطور وارد شوم؟ با سپاس
psyho
2020-10-22T16:30:37
سلام. در بیت 7 میگوید (تا ببینی هستیت چون از عدم سر بر زند روح مطلق کامکار و شهسوار هل اتی) هل اتی به چه معنیست و چه میگوید ؟؟؟؟
مسافر
2023-09-25T09:18:15.7144029
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 979 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: parvizshahbazi aparat