مولانا:ما آفت جان عاشقانیم نی خانه نشین و خانه بانیم
❈۱❈
ما آفت جان عاشقانیم
نی خانه نشین و خانه بانیم
اندر دل تو اگر خیال است
می پنداری که ما ندانیم
❈۲❈
اسرار خیالها نه ماییم
هر سودا را نه ما پزانیم
دلها بر ما کبوترانند
هر لحظه به جانبی پرانیم
❈۳❈
تن گفت به جان از این نشان کو
جان گفت که سر به سر نشانیم
آخر تو به گفت خویش بنگر
کاندر دهن تو می نشانیم
❈۴❈
هر دم بغل تو را گرفته
در راحت و رنج می کشانیم
تا آتش و آب و بادطبعی
ما باده خاکیت چشانیم
❈۵❈
وان گاه دهان تو بشوییم
آن جا برسی که ما نهانیم
چون رخت تو در نهان کشیدیم
آنگه بینی که ما چه سانیم
❈۶❈
چون نقش تو از زمین ببردیم
دانی که عجایب زمانیم
هر سو نگری زمان نبینی
پس لاف زنی که لامکانیم
❈۷❈
همرنگ دلت شود تن تو
در رقص آیی که جمله جانیم
لب بر لب ما نهی تو بیلب
اقرار کنی که همزبانیم
❈۸❈
ای شمس الدین و شاه تبریز
از بندگیت شهنشهانیم
کامنت ها