مولانا:چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
❈۱❈
چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب
گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم
❈۲❈
گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور
جمله فرعونم چو هستم چون نیم موسیستم
من میان اصبعین حکم حقم چون قلم
در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم
❈۳❈
عشق را اندیشه نبود زانک اندیشه عصاست
عقل را باشد عصا یعنی که من اعمیستم
روح موقوف اشارت می بنالد هر دمی
بر سر ره منتظر موقوف یک آریستم
❈۴❈
چون از این جا نیستم این جا غریبم من غریب
چون در این جا بیقرارم آخر از جاییستم
کامنت ها