گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:در فروبند که ما عاشق این انجمنیم تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

❈۱❈
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم
نقل و باده چه کم آید چو در این بزم دریم سرو و سوسن چه کم آید چو میان چمنیم
❈۲❈
باده تو به کف و باد تو اندر سر ماست فارغ از باد و بروت حسن و بوالحسنیم
چو تویی مشعله ما ز تو شمع فلکیم چو تویی ساقی بگزیده گزین زمنیم
❈۳❈
رسن دام تو ما را چو رهانید ز چاه ما از آن روز رسن باز و حریف رسنیم
عقل عقل و دل دل جان دو صد جان چو تویی واجب آید که به اقبال تو بر تن نتنیم
❈۴❈
چونک بر بام فلک از پی ما خیمه زدند ما از این خرگله خرگاه چرا برنکنیم
همچو سیمرغ دعاییم که بر چرخ پریم همچو سرهنگ قضاییم که لشکر شکنیم
❈۵❈
ما چو سیلیم و تو دریا ز تو دور افتادیم به سر و روی دوان گشته به سوی وطنیم
روکشان نعره زنانیم در این راه چو سیل نه چو گردابه گندیده به خود مرتهنیم
❈۶❈
هین از آن رطل گران ده سبکم بیش مگو ور بگویی تو همین گو که غریق مننیم
شمس تبریز که سرمایه لعل است و عقیق ما از او لعل بدخشان و عقیق یمنیم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۶۳۳

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-04-26T00:14:51
عقل از عقال امده و ان بندی بوده که زانوی شتر ان را با ان می بسته اند که نجنبند و به فارسی انرا زالیانه و به لری زالنه می گویند
امین کیخا
2013-04-26T00:16:40
انچه که به گرد فوطه عرب ها به سر دارند هم عقال میگویند
نادر..
2018-01-06T18:29:43
مشتاقم و مشتاقیمن دور و تو الحاقی...ن.ت
روفیا
2018-01-01T19:31:51
باده تو به کف و باد تو اندر سر ماستاین باد در سر هم می تواند هوای کسی در سر پروراندن باشد :هوسی است در سر من که سر بشر ندارممن از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارمهم باد نخوت و کبریاء، که نفس خواستن یک بزرگ خود موجبات بزرگی خواهنده را پدید می آورد:داغ بلندان طلب ای هوشمند تا شوی از داغ بلندان بلند...دریادلی بجوی دلیری سرآمدی...تا در طلب گوهر کانی کانی تا در هوس لقمه نانی نانیاین نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی آنی ...هر که به جد تمام در هوس ماست ماستهر که چو سیل روان در طلب جوست جوستگویند وقتی یوسف را در بازار مصر می فروختند پیرزنی تمها داراییش خروسش را برداشت و بدان سو شتافت. گفتندش چه می کنی، که او را به هم وزنش طلا و جواهر نمی دهند، گفت می دانم، ولی می دوم تا دست کم نامم در فهرست خواستگاران وی باشد!
روفیا
2018-01-01T19:33:31
پوزش می خواهم: تنها داراییش