گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:دوش عشق شمس دین می باختیم سوی رفعت روح می افراختیم

❈۱❈
دوش عشق شمس دین می باختیم سوی رفعت روح می افراختیم
در فراق روی آن معشوق جان ماحضر با عشق او می ساختیم
❈۲❈
در نثار عشق جان افزای او قالب از جان هر زمان پرداختیم
عشق او صد جان دیگر می بداد ما در این داد و ستد پرداختیم
❈۳❈
همچو چنگ از حال خود خالی شدیم پرده عشاق را بنواختیم
اندر آن پرده بده یک پردگی کز شعاعش پرده‌ها بشناختیم
❈۴❈
هر زمان خود را به سوی پرده‌ای حیله حیله پیشتر انداختیم
برج برج و پرده پرده بعد از آن همچو ماه چارده می تاختیم
❈۵❈
رو نمود از سوی تبریز آفتاب تا دل از رخت طبیعت آختیم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۶۷۵

تصاویر

کامنت ها

دکتر محمد ادیب نیا
2019-06-30T19:07:47
آری؛ شمس دین هم به معنای حضرت صاحب الزمان(عج) است و هم به بمعنای حضرت رسول (ص) و لذا از نظرگاه شهودی اولیایی چون مولانا تنها عشق به اینها از شنیده ها باعث زندگی و حیات بخشیدن به قالب بی جان ما می شود و با عشق بدانها می توانیم یکی پس از دیگری حجاب ها را کنار بزنیم تا آنجا که مانند بدر منیر نور افشانی می کنیم که ناگهان وجود مقدس آفتاب تابان (امام عصر والزمان عجل الله تعالی فرجه ) بر ما آشکار می شود و بر نور ماه ما غالب می گردد و بعد از آن است که ما می توانیم از اسارت های مادی و معنوی طبیعت (جهان هستی بمعنای جهان خیال و کاذب) بکلی رهایی یابیم و انقطاع الی الله حاصل شود. لذا مولوی آرزو می کند که برای درک این مرحله موفق به دیدار صورت ایمان نیز بشود؛بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوستبگشای لب که قند فراوانم آرزوستای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکآن چهره مشعشع تابانم آرزوست....گوشم شنید قصه ایمان و مست شدکو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست(مولوی، دیوان شمس، غزل 441)
یکی (ودیگر هیچ)
2018-11-29T09:49:24
شمس دین بمعنای حضرت رسول (ص) و تنها عشق او از شنیده ها باعث زندگی بخشیدن به قالب بی جان ما بود و با عشق او یکی پس از دیگری حجاب ها را کنار می زدیم و مانند بدر منیر نور افشانی می کردیم که ناگهان آفتاب تابان (شمس الحق تبریز) بر ما آشکار شد و بر نور ماه ما غالب گشت . بعد از آن ما توانستیم تا از اسارت طبیعت (جهان هستی بمعنای جهان کاذب) رهایی یابیم.