مولانا:یک دمی خوش چو گلستان کندم یک دمی همچو زمستان کندم
❈۱❈
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
❈۲❈
یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم
یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم
❈۳❈
دامنش را بگرفتم به دو دست
تا ببینم که چه دستان کندم
دردی درد خوشش را قدحم
گر چه او ساقی مستان کندم
❈۴❈
زان ستانم شکر او شب و روز
تا لقب هم شکرستان کندم
کامنت ها