مولانا:من اگر مستم اگر هشیارم بنده چشم خوش آن یارم
❈۱❈
من اگر مستم اگر هشیارم
بنده چشم خوش آن یارم
بی‌خیال رخ آن جان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم
❈۲❈
بنده صورت آنم که از او
روز و شب در گل و در گلزارم
این چنین آینه‌ای می بینم
چشم از این آینه چون بردارم
❈۳❈
دم فروبسته‌ام و تن زده‌ام
دم مده تا علالا برنارم
بت من گفت منم جان بتان
گفتم این است بتا اقرارم
❈۴❈
گفت اگر در سر تو شور من است
از تو من یک سر مو نگذارم
منم آن شمع که در آتش خود
هر چه پروانه بود بسپارم
❈۵❈
گفتمش هر چه بسوزی تو ز من
دود عشق تو بود آثارم
راست کن لاف مرا با دیده
جز چنان راست نیاید کارم
❈۶❈
من ز پرگار شدم وین عجب است
کاندر این دایره چون پرگارم
ساقی آمد که حریفانه بده
گفتم اینک به گرو دستارم
❈۷❈
غلطم سر بستان لیک دمی
مددم ده قدری هشیارم
آن جهان پنهان را بنما
کاین جهان را به عدم انگارم
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۶۷۹
تصاویر
کامنت ها