گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:رو ترش کن که همه روترشانند این جا کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

❈۱❈
رو ترش کن که همه روترشانند این جا کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا
لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا
❈۲❈
زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا
آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتی ور نه بدنام کنی آینه را ای مولا
❈۳❈
تا که هشیاری و با خویش مدارا می‌کن چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا
ساغری چند بخور از کف ساقی وصال چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ
❈۴❈
گرد آن نقطه چو پرگار همی‌زن چرخی این چنین چرخ فریضه‌ست چنین دایره را
بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شد سلم الله علیک ای مه و مه پاره ما
❈۵❈
سلم الله علیک ای همه ایام تو خوش سلم الله علیک ای دم یحیی الموتی
چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلی هیچ سودش نکند چاره و لا حول و لا
❈۶❈
ما به دریوزه حسن تو ز دور آمده‌ایم ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا
ماه بشنود دعای من و کف‌ها برداشت پیش ماه تو و می‌گفت مرا نیز مها
❈۷❈
مه و خورشید و فلک‌ها و معانی و عقول سوی ما محتشمانند و به سوی تو گدا
غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموش دل من تن زد و بنشست و بیفکند لوا

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۶۹

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-06-01T12:50:50
فریضه فارسی است از فریز زهی شکر پاره فارسی
علی رضا نقش
2020-04-01T16:25:49
1رو ترش کن که همه روترشانند این جاکور شو تا نخوری از کف هر کور عصاترشرویی کن زیراکه همه ترشرویند و از هدایت تو ناراحت می شوند. کور شو تا از کف هر کور عصا نخوری(خودت را به نفهمی بزن و خود را مانند اطرافیان نادان , به نادانی بزن تا از نادانان آسیب نبینی)2لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانندلته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پاتو هم لنگ لنگان راه برو چون که در این کوی همه لنگان هستندقطعه ای از جامه ٔ کهنه یا نو بر پای بپیچان و سر و پا را کج و راست کن.(حقایق به آرامی بگو و یکدفعه آنان را افشا نکن و احتیاط نما)3زعفران بر رخ خود مال اگر مه روییروی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا اگر ماه رویی زعفران به رو یت بمال زیرا هرگاه روی خوبت را بنمایی از پس گردن زخمی خواهی شد.(مواظب دشمنان ماهرویان و رهبران الهی باش)4آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتیور نه بدنام کنی آینه را ای مولا ای مولا (غلام و برده)وقتی که می بینی زشت هستی آینه زیربغل بگذار (آینه جانبی بگذار تا عقب و جلویت را ببینی )و گر نه آینه را بدنام می کنی.(ای بنده نادان برای خودت از جلو و عقب آینه ها ی کمکی بگذار تا آینه دلت را بدنام نکنی و از خودت نا امید نگردی)5تا که هشیاری و با خویش , مدارا می‌کنچونک سرمست شدی هر چه که بادا باداتا زمانی که هشیار و با خویش هستی مدارا کن اما زمانی که سرمست گردیدی هر چه که بادا بادابگذار هرچه می خواهد اتفاق بیفتد دیگر نگران نباش (تا زمانی که می خواهی با عقل خودت راه رابیابی احتیاط کن زیرا این راه پراز مغلطه است اما زمانی چشم دلت به حقایق باز شد بسرعت راه را طی کن)6ساغری چند بخور از کف ساقی وصالچونک بر کار شدی برجه و در رقص درآاز کف ساقی وصال (خداوند حکیم و علیم) چند ساغر بنوش (معرفت بیاموز) وچون که به وصال نزدیک شدی (وقتی دریچه های علوم الهی برویت گشوده شود) برجه و در رقص درآ بسوی وصال بسرعت حرکت کن(با سرعت و جدوجهد و عاشقانه به دریافت بیشتر آن علو م حرکت می کنی)7گرد آن نقطه چو پرگار همی‌زن چرخیاین چنین چرخ فریضه‌ست چنین دایره راگرد آن نقطه مرکزی هستی شناسی(توحید )مانند پرگار چرخی بزن ( تلاش کن)زیرا این چنین چرخیدن حول چنین دایره فریضه‌ و واجب است.(شناخت وحدت وجود واجب است)8بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شدسلم الله علیک ای مه و مه پاره مادوباره بگو آنچه بگفته ای چون که فراموشم شده است. درود خدا بر تو ای ماه و ماه پاره ی ما(زیبا رو ما )(اشاره روشنایی بخشی رهبران الهی و زیبایی معرفت های الهی است)9سلم الله علیک ای همه ایام تو خوشسلم الله علیک ای دم یحیی الموتیدرود خدا بر تو باد ای محبوبم که همه ایام با تو بودم خوش بوده است.درود خدا بر تو باد ای نفسی که مردگان را زنده می کنی10چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلیهیچ سودش نکند چاره و لا حول و لاچشم بد (کافران و منافقان)دور باد از آن رویی که دل اهل دل را میرباید و هیچ چاره برای عاشق نمی گذارد( و او را واله وشیدا میکند ) . هیچ حول و قوه غیر الهی در او تاثیر ندارد(راهها و براهین عقلی ونقلی باطل و وسوسه ها در او رسوخ نمی کند)11ما به دریوزه حسن تو ز دور آمده‌ایمماه را از رخ پرنور بود جود و سخاما به گدایی حسن تو از راه دور آمده‌ایم. جود و سخای ماه از این رو است که رویش پرنور است(واجب الوجود بودن ذات الهی علت خلق موجودات و هدایت آنان است و رهبران الهی علمشان بسبب اتصال آنان به نور خداوند است)12ماه بشنود دعای من و کف‌ها برداشتپیش ماه تو و می‌گفت مرا نیز مهاماه دعای من را شنید و پیش ماه روی تو ,دست به دعا برداشت و می‌گفت مرا همچنین ای ماها شامل آن دعاها کن13مه و خورشید و فلک‌ها و معانی و عقولسوی ما محتشمانند و به سوی تو گداماه و خورشید و فلک‌ها و معانی و عقول در نظر ما باشکوه و جلال هستند اما از نظر تو فقیر و گدا هستند 14غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموشدل من تن زد و بنشست و بیفکند لواغیرت تو لب بگزید و به دلم گفت خاموش شو.دل من تن زد و بنشست و لوا و درفش بینداخت. ===================================================رو ترش کردن . [ ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن . گره بر ابرو افکندن . خود را عبوس نشان دادن . اخم کردن . کراهت نمودنچونک در اشعار مولانا به معنی چون که استفاده شده و در فرهنگ معاصر مردم ایران به معنی صنایع دستی تعبیر شده است.کور ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نابینا کردن . کور کردن . از نعمت بینایی محروم کردن : اِغْشاء؛ کور ساختن . تعمیة؛ کور ساختن . (منتهی الارب ). و رجوع به کور کردن شود.کور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نابینا شدن . اعمی گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). از بینایی محروم شدن . حس بینایی را از دست دادن .لته . [ ل َت َ / ت ِ / ل َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) کهنه ۞ . خرقه . پینه . قطعه ای از جامه ٔ کهن یا نو. ژنده . پاره ٔ جامه . (برهان ). فرام . فرامه . رُکو. رکوه . روکا. لجام (در معنی لته ). قفالغت‌نامه دهخداقفا. [ ق َ ] (ع اِ) پس گردن . (دهار). پس سر و پس گردن . (منتهی الارب ). مؤخر العنق ، و این مذکر است و گاه مؤنث و گاه به مد آید. ج ِ، اَقْف ، اَقْفیة، اَقفاء، قُفی ّ، قِفی ّ، قَفون . (اقرب الموارد از قاموس ). و در مصباح است که جمع آن بنابر آنکه مذکر باشد اَقفیة و بنابر آنکه مؤنث باشد اَقفاء، مثل ارجاء و گاه بر قُفی ّ جمع بسته شود و اصل آن بر وزن فُلوس است .مه پارهلغت‌نامه دهخدامه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیبارویدریوزهلغت‌نامه دهخدادریوزه . [ دَرْ زَ / زِ ] (اِ) به معنی دریوز است که کدیه و گدائی باشد. (برهان ). آویختن از درها برای سؤال یعنی گدائی ، و دریوز و دریوزه به معنی جستجو کردن از در که عبارت از گدائی است ، و دریوز به معنی گدا نیز آمده چه یوز به معنی جستجو و جوینده هر دو صحیح است ، و درویزه مقلوب دریوزه است . (غیاث ). نان خواستن . (اوبهی ). کدیه و گدائی باشد، و بالفظ کردن و آمدن و فرستادن مستعمل است . (آنندراج ). گدای دریوزه ، روان خواه . (فرهنگ اسدی ). سؤال . درویزه . درویژه . کدیه و گدایی و بینوائی و فقیری و تنگدستی و سؤال و درخواست و ذخیره ٔ مبرات . (ناظم الاطباء). ورجوع به درویزه و درویش شود : تا روزی بهردفع بی نوائی به اسم گدائی مرا بر در زندان آوردند وبرای کدیه و دریوزه برپای کردند.مولالغت‌نامه دهخدامولا. [ م َ ] (ع ص ، اِ) مولی . سرور. مخدوم . سرپرست که مورد احترام و ستایش کس یا کسان باشد. (از یادداشت مؤلف ). صاحب و خداوندگار و مالک و خواجه : بیعت کردم به سید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).- مولا شدن ؛ سرور شدن . آقا و بزرگ و مخدوم و پیشوا شدن توسعاً پدر به مناسبت ولایت و سرپرستی بر فرزندان غلام و برده . (ناظم الاطباء). بنده و برده . غلام . عبد (از اضداد است ). (از یادداشت مؤلف ) - مولا گشتن ؛ مولا شدن . کهتر و بنده شدن محتشمفرهنگ فارسی معین(مُ تَ شَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - توانا و بزرگ . 2 - دارای خدم و حشم بسیار، باشکوه و جلال .لوالغت‌نامه دهخدالوا. [ ل ِ ] (ع اِ) لِواء. رایت . عَلَم . درفش
مسافر
2023-10-07T12:00:22.1774636
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 981 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:   aparat parvizshahbazi