مولانا:عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
❈۱❈
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست
بنگر به عزت من کان را همیبخایم
❈۲❈
گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است
بیدار و خفته هر دم مستانه می برآیم
آن جا جهان نور است هم حور و هم قصور است
شادی و بزم و سور است با خود از آن نیایم
❈۳❈
جبریل پرده دار است مردان درون پرده
در حلقه شان نگینم در حلقه چون درآیم
عیسی حریف موسی یونس حریف یوسف
احمد نشسته تنها یعنی که من جدایم
❈۴❈
عشق است بحر معنی هر یک چو ماهی در بحر
احمد گهر به دریا اینک همینمایم
کامنت ها