مولانا:چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام جان دادهام ولیک جهانی خریدهام
❈۱❈
چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام
جان دادهام ولیک جهانی خریدهام
رویم چو زرگر است از او این سخن شنو
دادم قراضه زر و کانی خریدهام
❈۲❈
از چشم ترک دوست چه تیری که خوردهام
وز طاق ابروش چه کمانی خریدهام
با خلق بسته بسته بگویم من این حدیث
با کس نگویم این ز فلانی خریدهام
❈۳❈
هر چند بیزبان شده بودم چو ماهیی
دیدم شکرلبی و زبانی خریدهام
ناگاه چون درخت برستم میان باغ
زان باغ بینشانه نشانی خریدهام
❈۴❈
گفتم میان باغ خود آن را میانه نیست
لیک از میان نیست میانی خریدهام
کردم قران به مفخر تبریز شمس دین
بیرون ز هر دو قرن قرانی خریدهام
کامنت ها