مولانا:ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم بیچاره نیستیم که درمان و چارهایم
❈۱❈
ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم
بیچاره نیستیم که درمان و چارهایم
در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار
در شکر همچو چشمه و در صبر خارهایم
❈۲❈
ما پادشاه رشوت باره نبودهایم
بل پاره دوز خرقه دلهای پارهایم
از ما مپوش راز که در سینه توایم
وز ما مدزد دل که نه ما دل فشارهایم
❈۳❈
ما آب قلزمیم نهان گشته زیر کاه
یا آفتاب تن زده اندر ستارهایم
ما را ببین تو مست چنین بر کنار بام
داند کنار بام که ما بیکنارهایم
❈۴❈
مهتاب را چه ترس بود از کنار بام
پس ما چه غم خوریم که بر مه سوارهایم
گر تیردوز گشت جگرهای ما ز عشق
بیزحمت جگر تو ببین خون چه کارهایم
❈۵❈
قصاب ده اگر چه که ما را بکشت زار
هم می چریم در ده و هم بر قنارهایم
ما مهرهایم و هم جهت مهره حقهایم
هنگامه گیر دل شده و هم نظارهایم
❈۶❈
خاموش باش اگر چه به بشرای احمدی
همچون مسیح ناطق طفل گوارهایم
در عشق شمس مفخر تبریز روز و شب
بر چرخ دیوکش چو شهاب و شرارهایم
کامنت ها