گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم

❈۱❈
بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم
پروانه‌ای تو بهر تو بفروز سینه را تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم
❈۲❈
بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم
پروانه را ز شمع تو هر روز مژده‌ای است یعنی که مات شو که همی‌ مات ضامنیم
❈۳❈
شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من بی‌من شویم از خود و ز عشق صد منیم
تا باغ گلستان جمال تو دیده‌ایم چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم
❈۴❈
بر گلشن زمانه برو آتشی بزن زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم
ای آنک سست دل شده‌ای در طریق عشق در ما گریز زود که ما برج آهنیم
❈۵❈
از ذوق آتش شه تبریز شمس دین داریم آب رو و همه محض روغنیم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۷۱۱

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-10-04T02:44:55
وقتی از انسان صحبت می‌‌شود سخن از یک معنی‌ است، نه هیچ فرد خاص، این معنی‌ بزرگترین معنی‌ است زیرا همه معنی‌‌های دیگر را در خود می‌‌پذیرد و به هستی‌ در می‌‌آورد و همین طور وقتی از بزرگی سخن به میان می‌‌آید از اندازه گفته نمی شود بلکه از ظرفیت و گنجایشی گفته می‌‌شود که انسان با خود به هستی‌ می‌‌آورد این ماهیت انسان وقتی آشکار می‌‌گردد که انسان در برابر انسان قرار می‌‌گیرد و فضای دوستی‌ میان آن‌ها پدید می‌‌ید و آفرینش معنی‌ می‌‌یابد و سلطان عشق بر تخت می‌‌نشیند و به معنی‌‌ها جان می‌‌بخشد و انسان اولین زنده و جان دار هستی‌ پیدا می‌‌شود