مولانا:ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم بسته شکرخنده را تا که بگریانیم
❈۱❈
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
بسته شکرخنده را تا که بگریانیم
ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم
گریه نصیب تن است من گهر جانیم
❈۲❈
در دل آتش روم تازه و خندان شوم
همچو زر سرخ از آنک جمله زر کانیم
در دل آتش اگر غیر تو را بنگرم
دار مرا سنگسار ز آنچ من ارزانیم
❈۳❈
هیچ نشینم به عیش هیچ نخیزم به پا
جز تو که برداریم جز تو که بنشانیم
این دل من صورتی گشت و به من بنگرید
بوسه همیداد دل بر سر و پیشانیم
❈۴❈
گفتم ای دل بگو خیر بود حال چیست
تو نه که نوری همه من نه که ظلمانیم
ور تو منی من توام خیرگی از خود ز چیست
مست بخندید و گفت دل که نمیدانیم
❈۵❈
رو مطلب تو محال نیست زبان را مجال
سوره کهفم که تو خفته فروخوانیم
زود بر او درفتاد صورت من پیش دل
گفت بگو راست ای صادق ربانیم
❈۶❈
گفت که این حیرت از منظر شمس حق است
مفخر تبریزیان آنک در او فانیم
کامنت ها