مولانا:بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم زان سوی گردون عشق چرخ زنان آمدیم
❈۱❈
بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم
زان سوی گردون عشق چرخ زنان آمدیم
بر سر میدان عشق چونک یکی گو شدیم
گه به کران تاختیم گه به میان آمدیم
❈۲❈
عشق نیاز آورد گر تو چنانی رواست
ما چو از آن سوتریم ما نه چنان آمدیم
خواجه مجلس تویی مجلسیان حاضرند
آب چو آتش بیار ما نه بنان آمدیم
❈۳❈
شکر که ناداشت وار از سبب زخم تو
چون که به جان آمدیم زود به جان آمدیم
شمس حق این عشق تو تشنه خون من است
تیغ و کفن در بغل بهر همان آمدیم
❈۴❈
جز نمکت نشکند شورش تبریز را
فخر زمین در غمت شور زمان آمدیم
کامنت ها