مولانا:به غم فرونروم باز سوی یار روم در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم
❈۱❈
به غم فرونروم باز سوی یار روم
در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم
ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم
به گلشن ابد و سرو پایدار روم
❈۲❈
من از شمار بشر نیستم وداع وداع
به نقل و مجلس و سغراق بیشمار روم
نمیشکیبد ماهی ز آب من چه کنم
چو آب سجده کنان سوی جویبار روم
❈۳❈
به عاقبت غم عشقم کشان کشان ببرد
همان بهست که اکنون به اختیار روم
ز داد عشق بود کار و بار سلطانان
به عشق درنروم در کدام کار روم
❈۴❈
شنیدهام که امیر بتان به صید شدهست
اگر چه لاغرم سوی مرغزار روم
چو شیر عشق فرستد سگان خود به شکار
به عشق دل به دهان سگ شکار روم
❈۵❈
چو بر براق سعادت کنون سوار شدم
به سوی سنجق سلطان کامیار روم
جهان عشق به زیر لوای سلطانی است
چو از رعیت عشقم بدان دیار روم
❈۶❈
منم که در نظرم خوار گشت جان و جهان
بدان جهان و بدان جان بیغبار روم
غبار تن نبود ماه جان بود آن جا
سزد سزد که بر آن چرخ برق وار روم
❈۷❈
اگر کلیم حلیمم بدان درخت شوم
وگر خلیل جلیلم در آن شرار روم
خموش کی هلدم تشنگی این یاران
مگر که از بر یاران به یار غار روم
❈۸❈
جوار مفخر آفاق شمس تبریزی
بهشت عدن بود هم در آن جوار روم
کامنت ها