مولانا:مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم
❈۱❈
مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم
وگر درم نگشایی مقیم درگاهم
چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش
به غیر آب نباشد پناه و دلخواهم
❈۲❈
کجا روم به سر خویش کی دلی دارم
من و تن و دل من سایه شهنشاهم
به توست بیخودیم گر خراب و سرمستم
به توست آگهی من اگر من آگاهم
❈۳❈
نه دلربام تویی گر مرا دلی باقی است
نه کهربام تویی گر مثل پر کاهم
نه از حلاوت حلوای بیحد لب توست
که چون کلیچه فتاده کنون در افواهم
❈۴❈
ز هر دو عالم پهلوی خود تهی کردم
چو هی نشسته به پهلوی لام اللهم
ز جاه و سلطنت و سروری نیندیشم
بس است دولت عشق تو منصب و جاهم
❈۵❈
چو قل هو الله مجموع غرق تنزیهم
نه چون مشبهیان سرنگون اشباهم
اگر تتار غمت خشم و ترکیی آرد
به عشق و صبر کمربسته همچو خرگاهم
❈۶❈
اگر چه کاهل و بیگاه خیز قافلهام
به سوی توست سفرهای گاه و بیگاهم
برآ چو ماه تمام و تمام این تو بگو
که زیر عقده هجرت بمانده چون ماهم
کامنت ها