مولانا:به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام اشارتی که بکردی به سر به جای سلام
❈۱❈
به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام
اشارتی که بکردی به سر به جای سلام
به حق آنک گشادی کمر که می نروم
که شد قمر کمرت را چو من کمینه غلام
❈۲❈
به حق آنک نداند دل خیال اندیش
مثال‌های خیال مرا به وقت پیام
به حق آنک به فراش گفته‌ای که بروب
ز چند گنده بغل خانه را برای کرام
❈۳❈
به حق آنک گزیدی دو لب که جام بگیر
بنوش جام رها کن حدیث پخته و خام
به حق آنک تو را دیدم و قلم افتاد
ز دست عشق نویسم به پیش تو ناکام
❈۴❈
به حق آنک گمان‌های بد فرستی تو
به هدهدی که بخواهی که جان ببر زین دام
به حق حلقه رندان که باده می نوشند
به پیش خلق هویدا میان روز صیام
❈۵❈
هزار شیشه شکستند و روزه شان نشکست
از آنک شیشه گر عشق ساخته‌ست آن جام
به ماه روزه جهودانه می مخور تو به شب
بیا به بزم محمد مدام نوش مدام
❈۶❈
میان گفت بدم من که سست خندیدی
که ای سلیم دل آخر کشیده دار لگام
بگفتمش چو دهان مرا نمی‌دوزی
بدوز گوش کسی را که نیست یار تمام
❈۷❈
به حق آنک حلال است خون من بر تو
که بر عدو سخنم را حرام دار حرام
خیال من ز ملاقات شمس تبریزی
هزار صورت بیند عجب پی اعلام
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۷۳۲
تصاویر
کامنت ها