مولانا:سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام دل غریب بیابد ز نامه شان آرام
❈۱❈
سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام
دل غریب بیابد ز نامه شان آرام
شکفته گردد از این باد شاخههای خرد
گشاده گردد از این زخمه در وجود مسام
❈۲❈
سحر رسد ز ندای خروس روحانی
ظفر رسد ز صدای نقاره بهرام
عصیر جان به خم جسم تیر می انداخت
چو دف شنید برآرد کفی نشان قوام
❈۳❈
حلاوتی عجبی در بدن پدید آید
که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام
هزار کزدم غم را کنون ببین کشته
هزار دور فرح بین میان ما بیجام
❈۴❈
فسون رقیه کزدم نویس عید رسید
که هست رقیه کزدم به کوی عشق مدام
ز هر طرف بجهد بیقرار یعقوبی
که بوی پیرهن یوسفی بیافت مشام
❈۵❈
چو جان ما ز نفخت است فیه من روحی
روا بود که نفختش بود شراب و طعام
چو حشر جمله خلایق به نفخ خواهد بود
ز ذوق زمزمه بجهند مردگان ز منام
❈۶❈
که خاک بر سر جان کسی که افسردهست
اثر نگیرد از آن نفخ و کم بود ز اعدام
تن و دلی که بنوشید از این رحیق حلال
بر آتش غم هجران حرام گشت حرام
❈۷❈
جمال صورت غیبی ز وصف بیرون است
هزار دیده روشن به وام خواه به وام
درون توست یکی مه کز آسمان خورشید
ندا همیکندش کای منت غلام غلام
❈۸❈
ز جیب خویش بجو مه چو موسی عمران
نگر به روزن خویش و بگو سلام سلام
سماع گرم کن و خاطر خران کم جو
که جان جان سماعی و رونق ایام
❈۹❈
زبان خود بفروشم هزار گوش خرم
که رفت بر سر منبر خطیب شهدکلام
کامنت ها