گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

❈۱❈
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
❈۲❈
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی کز این شکوفه و گل حسرت گلستانم
همیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویش کشد کنون کف شادی به خویش دامانم
❈۳❈
ز بامداد کسی غلملیج می کندم گزاف نیست که من ناشتاب خندانم
ترانه‌ها ز من آموزد این نفس زهره هزار زهره غلام دماغ سکرانم
❈۴❈
شکرلبی لب ما را به گاه شیرین کرد که غرقه گشت شکر اندر آب دندانم
صلا که قامت چون سرو او صلا درداد که من نماز شما را لطیف ارکانم
❈۵❈
صلا که فاتحه قفل‌های بسته منم بدان چو فاتحه تان در نماز می خوانم
به دار ملک ملاحت لبش چو غماز است که بنگرید نصیب مرا که دربانم
❈۶❈
چنانک پیش جنونم عقول حیرانند من از فسردگی این عقول حیرانم
فسرده ماند یخی که به زیر سایه بود ندید شعشعه آفتاب رخشانم
❈۷❈
تبسم خوش خورشید هر یخی که بدید سبال مالد و گوید که آب حیوانم
بیار ناطق کلی بگو تو باقی را ز گفتنم برهان من خموش برهانم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۷۴۰

تصاویر

کامنت ها

زهرا
2020-06-10T23:27:17
آب دندان: 1- آبی که با مکیدن حلوای سخت در دهان حاصل می شود 2- یک نوع حلواست که مانند شیشه سخت و شفاف می شود.در این بیت مولوی این اصطلاح را ماهرانه در دو معنی به کار برده است. در سمرقند حلواهایی به نام «آب دندان»، «چق-چق دندان» بسیار مشهور بوده، دوست داشته ی کودکان است. از بس که این حلوا بسیار سخت است و به تیزی حل نمی شود، کودکان آن را حلوای «مک-مک» می گویند.منبع: فرهنگ مردمی آثار مولوی، حیات نعمت سمرقندی، انتشارات لوح قلم
همایون
2017-11-04T02:30:17
این غزلی است که دیگر نه از شمس بلکه از آفتاب می‌گوید افتابی که از زیر ابر بیرون آمده و هر سردی را گرمی می‌دهد و هر تلخی‌ را شیرینی‌دربان سرزمین زیبایی و مخزن شادی‌های زندگی‌ است میداند که غصه‌ها و تلخی‌ها همه پوچ اند و چون حباب تو خالی‌ این آفتاب رخشان و خورشید تابان کسی‌ نیست جز جلال دین ما