مولانا:تلخی نکند شیرین ذقنم خالی نکند از می دهنم
❈۱❈
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
❈۲❈
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم
از ساغر او گیج است سرم
از دیدن او جان است تنم
❈۳❈
تنگ است بر او هر هفت فلک
چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیردلم
در عربدهاش شیرین سخنم
❈۴❈
می گفت که تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
❈۵❈
حاصل تو ز من دل برنکنی
دل نیست مرا من خود چه کنم
کامنت ها