مولانا:تشنه خویش کن مده آبم عاشق خویش کن ببر خوابم
❈۱❈
تشنه خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
❈۲❈
گر خیال تو در فنا یابم
در زمان سوی مرگ بشتابم
بر امید خیال گوهر تو
جاذب هر مسی چو قلابم
❈۳❈
بر امید مسبب الاسباب
رهزن کاروان اسبابم
رحمتی آر و پادشاهی کن
کاین فراق تو بر نمیتابم
❈۴❈
زان همیگردم و همینالم
که بر آب حیات دولابم
زان چو روزن گشادهام دل و چشم
که تویی آفتاب و مهتابم
❈۵❈
آن زمانی که نام تو شنوم
مست گردند نام و القابم
آن زمانی که آتش تو رسد
بجهد این دل چو سیمابم
❈۶❈
بس کن از گفت کز غبار سخن
خود سخن بخش را نمییابم
کامنت ها