مولانا:ای نور افلاک و زمین چشم و چراغ غیب بین ای تو چنین و صد چنین مخدوم جانم شمس دین
❈۱❈
ای نور افلاک و زمین چشم و چراغ غیب بین
ای تو چنین و صد چنین مخدوم جانم شمس دین
تا غمزهات خون ریز شد وان زلف عنبربیز شد
جان بنده تبریز شد مخدوم جانم شمس دین
❈۲❈
خورشید جان همچون شفق در مکتب تو نوسبق
ای بندهات خاصان حق مخدوم جانم شمس دین
ای بحر اقبال و شرف صد ماه و شاهت در کنف
برداشتم پیش تو کف مخدوم جانم شمس دین
❈۳❈
ای هم ملوک و هم ملک در پیشت ای نور فلک
از همدگر مسکینترک مخدوم جانم شمس دین
مطلوب جمله جانها جان را سوی اجلالها
تو داده پر و بالها مخدوم جانم شمس دین
❈۴❈
دل را ز تو حالی دگر در سلطنت قالی دگر
تا پرد از بالی دگر مخدوم جانم شمس دین
کامنت ها