گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من

❈۱❈
سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من
❈۲❈
درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را جانب بحر می روم پاک کنید راه من
چند شود زمین وحل از قطرات اشک من چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
❈۳❈
چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
❈۴❈
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌ام یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من
❈۵❈
خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
در دل من درآمد او بود خیالش آتشین آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من
❈۶❈
گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شود جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من
عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من
❈۷❈
لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من
از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو راه زند دل مرا داعیه اله من

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۸۲۳

تصاویر

کامنت ها

ساعی
2016-05-04T16:01:01
سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه منسیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه منفکر کنم بحث وحدت هست که مولانا هم از زبان خود صحبت می کند،هم از زبان معشوق خود،زیرا فاصله ای بین این دو نیست،عاشق و معشوق یکی هستند.اول می گوید: سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه مندر جواب به صورت تلویحی از زبان معشوق می گوید:سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
ابراهیم
2019-10-10T13:52:42
در مصرع دوم، «رحمت» اصلا جواب نمیده و فکر می‌کنم درستش «زحمت» باشهبه این شکل‌:سیر نمی‌شوم ز تو، نیست جز این گناه منسیر مشو ز زحمتم، ای دو جهان پناه من
عبد کریم
2020-09-18T11:33:19
☝️سلام. سیر مشو ز رحمتم، یعنی از رحمتی که نسبت به من داری سیر مشو. میم رحمت متمم است و حالت اضافه ندارد.
پریسا
2017-09-17T15:25:34
معنی این شعر لذتی به من داد که میخواهم برداشتهای خود را بنویسم:سیر نمی‌شوم ز تو ،نیست جز این گناه منسیر مشو ز رحمتم ، ای دو جهان پناه منمعنی:(مرا ببخش که)سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من(تو هم لطفا ) سیر مشو ز رحمتم ای(در) دو جهان پناه منسیر و ملول شد زِ من خُنب و سقا و مُشک اوتشنه‌تر است هر زمان ماهیِ آب خواهِ منمعنی: تو از من دوری ،ولی انگار تو را هر روز یک سقا برایم با خم و مشک می آورد و کم کم در گلویم می چکاند.من ماهی هستم،آنقدر آب می خواهم که دیگر خم و مشک و سقا از من سیر و خسته می شوند. ولی من باز هم تشنه ترم....درشکنید کوزه را پاره کنید مشک راجانب بحر می روم پاک کنید راه منمعنی:فریاد میکشد که: اصلا من هم خسته شدم،کوزه و مشک چیست؟ من با این چیزها سیر نمیشوم!! چرا ذره ذره لطفت را به من هدیه می کنی؟اینها را دور بیاندازید...اصلا از سر راه من کنار بروید ،چرا مانعم میشوید؟من خود دریا را می خواهم... من به سویت می آیم....احتمالا مولانا یک نیمه شب خنک تابستانی از خیال او دچار بیخوابی شده ،عبایش را بر دوشش انداخته،دفترش را برداشته و به حیاط آمده...غم طوری بر او غلبه کرده که گفته:چند شود زمین وَحَل*؟ از قطرات اشک منچند شود فلک سیه؟ از غم و دودِ آهِ منمعنی:*وحل:گل و لایغم من حتی روی زمین و آسمان هم اثر دارد...چرا باید اینطور باشد؟ اصلا چه لزومی دارد؟!چند بزارد*این دلم،وای دلم خراب دلچند بنالد این لبم پیش خیال شاه منمعنی: بزارد: زاری کند تا کی دل بیچاره ام زاری کند؟ تا کی فقط با خیال شاهم (عشقم) صحبت کنم؟جانب بحر رو کز او موجِ صفا همی‌رسدغرقه نگر ز موجِ او ،خانه و خانقاه منمعنی: به خودش می گوید: برو به سوی او ،هر چه میشود بشود، موج دریایش اگر غرقت هم کند باز هم صفا دارد.همین الان هم خانه و زندگیت غرق در موج اوست.آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌امیوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه منمعنی: از دیشب موج دریای تو نه تنها مرا بلکه خانه مرا در خود گرفته و من در آن خوشم،خیال تو برایم آب حیاتست.چون عکس یوسفم را به وضوح در آب میبینم.احتمالا مولانا روبروی حوض کوچک خانه اش در مهتابی نشسته وعکس ماه را در آب دیده ...احتمالا وقتی این شعر را می گفته سه تاری میزده و اشکی می ریخته و مخفیانه یادداشتی بر می داشته ...چه حالی داشته است...سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنمدود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه منمعنی:هجوم خیالت مثل سیل آمد و نابودم کرد. آه آتشینم مثل دودیست که از سوختن کاه و آخرین دانه هایش بر میخیزد. خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم؟؟صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه منمعنی:باز با خود می گوید:غصه چه را بخورم؟هیچ چیزی نمی خواهماگر از ماهم(عشقم) فقط نورش به من برسد برای صدتا مثل من کافی است.در دل من درآمد او بود خیالش آتشینآتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه منمعنی:حالا کم کم به خود مسلط می شود و نفسی تازه می کند. با خود می گوید : عجب حالتی بر من گذشت، خیالش آتشی در دلم بر پاکرد که سرم و کلاهم را نیز سوزاند.ولی خوب می داند که این حالت چه شوری در او بر می انگیزد...گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شودجاهِ تو را، که عشق او بخت من است و جاه منمعنی:حالا بعد از تسلط بر غم فراغ، شوری در سر مولانا پرپا شده که دلش می خواهد برقصد.ولی یاد حرف کسی می افتد که گفته: رقص، حرمت و جاه را کم می کند،شاید گفته رقص در شان تو نیست...مولانا اینجا جوابش را چنین میدهد: رقص در شان تو نیست نه منجاهِ تو را کم می کند ،از من چیزی کم نمی شود.چون عشق او بخت من است و جاه منعقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس استنور رُخش به نیم شب غره صبحگاه منمعنی: باز می گوید عقل چیست؟نمی خواهم عاقل باشم من فقط او را میشناسم...الان حالی دارم که انگار نیمه شب من از نور روی او روشن تر از صبح است.لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرشزانکه گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه منمعنی:احتمالا مولانا سماعی کرده و لذتی برده که تصویر آن لذت را اینگونه بیان کرده:لشکر غم مرا از پای در نمی آورد،برعکس ، سپاه من پیروز شد.سپاه من طلب من را گرفت. آنهم چه طلبی ...تا به فلک... از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو راه زند دل مرا داعیه اله منمعنی: حالا که غزل را سروده دوباره دل خود را سرزنش می کند که چرا رازش را بیان کرده ولی یاد شور حالش و شب روشنش که می افتد می گوید:اله من (عشقم) دلم را از راه به در می کند.
پریسا
2017-09-17T15:30:07
کانال تلگرام من مثنوی بخوانیمMasnaviStd@
سلام جو
2023-10-10T04:48:25.6076034
معاشقه عاشق و معشوق است، مصرع اول از یکی و دوم از دیگری. شرح خوش وصل است یا پیغام دل انگیز اتصالی نزدیک. انشاءالله