گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون

❈۱❈
چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون
نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا نشد مجنون آن لیلی به جز لیلی صد مجنون
هزاران مجلس است آن سو و این مجلس از آن سوتر
که این بی‌چونتر است اندر میان عالم بی‌چون
❈۲❈
ببین جان‌های آن شیران در آن بیشه ز اجل لرزان کز آن شیر اجل شیران نمی‌میزند الا خون
بسی سیمرغ ربانی که تسبیحش اناالحق شد بسوزد پر و بال او اگر یک پر زند آن سون
❈۳❈
وزیر و حاجب و محمود ایازی را شده چاکر که آن جا کو قدم دارد بود سرهای مردان دون
تو معذوری در انکارت که آن جا می شود حیران جنید و شیخ بسطامی شقیق و کرخی و ذاالنون
❈۴❈
ازیرا راه نتوان برد سوی آفتاب ای جان مگر کان آفتاب از خود برآید سوی این هامون
مگر هم لطف شمس الدین تبریزیت برهاند وگر نی این غزل می خوان و بر خود می دم این افسون

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۸۵۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

پروین موقتیان
2012-02-10T12:47:08
در بیت هفتم ذالنون دارای غلط املایی است . تصحیح بفرمایید
همایون
2018-03-15T23:37:38
خرابات راه بی‌ چونی است که به سوی گذشته می‌‌رود راه آفتاب و راه حقیقت و راه پیر و راه خدا و راه پاکی و صفا و یگانگی همه به آن‌ سوی است در مقابل راه شگرد‌ها و اندازه گیری‌ها (فنّ و تکنولوژی) و فریب‌ها و عقل‌ها و سیاست‌ها و کالا‌ها و سود‌ها و زور‌ها و حکومت‌ها و پیچیدگی‌‌ها که همه به سوی آینده است راه گذشته راه راستی‌ است و راه آینده راه دروغ، آیا یکی‌ خوب است و دیگری بد؟ خیر اینگونه نیست بلکه هر دو راه هستند و راه تنها راه است و خوب و بد ندارد همان گونه که خدا خوب و بد ندارد و خوب و بد تنها یک مقوله عقلی است و به هستی‌ و وجود مربوط نمی شود آنها که راه گذشته را می‌‌روند باید آن‌ راه را بشناسند و آنها که به سوی آینده می‌‌روند باید آن‌ راه را بلد باشند هر چند هر کسی‌ تا اندازه خیلی‌ محدودی به هر دو آشناست تا بتواند به زندگی‌ معمول خود به پردازدآیا این دو راه جدا از یک دیگرند؟ خیر این گونه نیست این دو با هم در کنار هم و منطبق بر یک دیگر اند مثل نور و تاریکی مثل شب و روز مثل خواب و بیداری و مثل روشنی و سایهتنها انسان است که این انتخاب را به خود می‌‌دهد و این آزادی را تجربه می‌‌کند که عشق به ورزد به راهی‌ که بر می‌‌گزیند تا آبادی خود را آنجا بسازد و بر پا کندما راه آینده را می‌‌رویم زیرا همه به آن‌ سوی می‌‌روند و ما را هم با خود می‌‌برند که راهی‌ کم خطر است در مقابل آن دیگری که بسیار دشوار است زیرا راه خرابی‌‌ها است و بسیاری با تو می‌‌ستیزند اگر بخواهی آنها را که خراب کرده شده است باز سازی کنی که آنگاه راه آینده را هم تغییر می‌‌دهیولی بزرگان و عاشقان دیگر که آن راه دیگر را می‌‌دانند با شعر خود ما را هم بی‌ نصیب نمی گذرند امروز بطور علمی‌ هم ثابت شده است که این دو راه بی‌ پایان و نا شناخته اند و ما فیزیکی‌ برای آن نمی شناسیم، یکی‌ سیاه چاله‌ها اند که زمان آینده مطلق است و یکی‌ بیگ بنگ‌ها و پیدایش‌ها و کهکشان‌ها و خورشید‌ها که از گذشته حکایت می‌‌کند ما تنها این میانه را می‌‌شناسیم آن هم به کمک سه‌ فیزیک کاملا جدا گانه کلاسیک یا نیوتونی و نسبیت یا انیشتنی و کوآنتومی
هادی رنجبران
2021-12-20T08:42:01.0608684
مولانا در این غزل با زبانی نمادین «مرتبة عاشقی» و «مرتبة معشوقی» را توضیح داده است. از خراباتی سخن می¬گوید که ریشه در عالم قِدَم دارد و نوسالکان طریقت نمی-توانند آن را ادراک کنند؛ زیرا این مرحله کسانی را می¬طلبد که از انانیّت بگذرند و مجنون¬وار طوق اطاعت و مطاوعت از پادشاه معشوقان را به گردن آویزند. «مرتبة عاشقی»، مرتبه¬ای است که حتّی بزرگانی مانند حلاّج نیز نتوانستند پای در این عرصه گذارند، و افرادی چون جنید بغدادی، بایزید بسطامی و معروف کرخی نیز در آن حیران شدند. باری کسانی می¬توانند پای به این وادی گذارند که مورد عنایت شاه معشوقان (شمس تبریزی) قرار بگیرند و از دریای بی¬کران لطف او بهره¬مند شوند
یزدانپناه عسکری
2023-03-28T11:22:17.3446292
خود بینی (انگلیسی: Vanity)، و غرور هسته اصلی روابط متقابل انسانها است. خود بینی خود بینی و پر مدعایی‌ها، هسته اصلی روابط متقابل انسانها است. 1 غربت خود بینی بود که نخستین بار انسان را از روح، «روح کلی the Universal Spirit»، «فیض الهی Divine grace» فضل الهی جدا کرد. آینه نماد خود بینی در داستان‌های اساطیری آمده روزگاری انسان می‌توانست از میان آینه آمد و شد کند. اما در ترفندی جادویی محبوس آینهٔ خود شد. و همچون یک رؤیا وظیفهٔ پر ملال تکرار اعمال «خود» را به عهده گرفت. 2 غرق تصویر خویش خود بزرگ بینی به منزله نیروی تولید شده در اثر تصویر خویش است. انسانی که غرق در تصویر خویش، باشد. از آنجا که امیدی ندارد زمانی بتواند به سر منشأ چیزها باز گردد، در وجود خویشتن در طلب تسلی و آرامش است. و با این کار قصد دارد تصویر خود را جاودان سازد. جدایی از فیض الهی هیچ امیدی نیست که انسان غرق در تصویر خویش، به سر منشأ چیزها بازگردد، تعقل قلب انسان را از خود بینی و همراه ملازمش یعنی خود بزرگ بینی دور می‌کند. لایه زیرین نقاب خود بزرگ بینی، ترحم و دلسوزی به حال خود است که تغییر شکل داده. 3 بزرگان معرفتی دو برخورد داشته‌اند: الف: شفقت با عامه. ب: در طلب معرفت عدم دلسوزی به حال خود. 4 منابع ↑ (1) The Eagle"s Gift، Simon and Schuster, 1981 ↑ (2) خورخه لوئیس بورخس ترجمه احمد اخوت، کتاب موجودات خیالی، تهران ماه ریز ۱۳۸۰ ص ۶۴ ↑Carlos Castaneda، The Power of Silence، Simon and Schuster,  (3) 1991 ↑ (4) یزدانپناه عسکری (۱۴۰۰)، داستان‌های بی‌کرانگی (شرح حکایت‌های اسرارالتوحید)، سرانه، ص. ۶۲
یزدانپناه عسکری
2023-05-04T15:28:41.1885302
چه دانی تو خراباتی که هست از شش‌جهت بیرون - خرابات قدیمست آن و تو نوآمده اکنون‏ نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا - نشد مجنون آن لیلی به‌جز لیلی صد مجنون‏ [یزدانپناه عسکری*] زوال تصویر خود و خُرد شدن خود مهم بینی با تعقل قلب بدون خودبزرگ‌بینی تأویلت می‌شود ادراک خرابات ازل. __________ 4.4/170.3+2.1/230.4
یزدانپناه عسکری
2023-05-08T03:15:59.3755317
4- ببین جان‌های آن شیران در آن بیشه ز اجل لرزان‏ - کزان شیر اجل شیران نمی ‏میزند الا خون‏ *** بایزید بسطامی‏ ؛ محمد معشوق