گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن

❈۱❈
ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن
گر تخت نهی ما را بر سینه دریا نه ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن
❈۲❈
ازواج موافق را شربت ده و دم دم ده امشاج منافق را درهم زن و برهم زن
اکسیر لدنی را بر خاطر جامد نه مخمور یتیمی را بر جام محرم زن
❈۳❈
در دیده عالم نه عدلی نو و عقلی نو وان آهوی یاهو را بر کلب معلم زن
اندر گل بسرشته یک نفخ دگر دردم وان سنبل ناکشته بر طینت آدم زن
❈۴❈
گر صادق صدیقی در غار سعادت رو چون مرد مسلمانی بر ملک مسلم زن
جان خواسته‌ای ای جان اینک من و اینک جان جانی که تو را نبود بر قعر جهنم زن
❈۵❈
خواهی که به هر ساعت عیسی نوی زاید زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن
گر دار فنا خواهی تا دار بقا گردد آن آتش عمرانی در خرمن ماتم زن
❈۶❈
خواهی تو دو عالم را همکاسه و هم یاسه آن کحل اناالله را در عین دو عالم زن
من بس کنم اما تو ای مطرب روشن دل از زیر چو سیر آیی بر زمزمه بم زن
❈۷❈
تو دشمن غم‌هایی خاموش نمی‌شایی هر لحظه یکی سنگی بر مغز سر غم زن

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۸۷۵

تصاویر

کامنت ها

غلامرضا امامی
2010-06-30T10:16:42
"زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن" این مصرع به نظر من زیباترین و عفیفانه ترین اشاره است به آبستنی حضرت مریم مقدس (ع).
آرمین
2010-01-29T00:05:04
چه طربی داره این شعر
امیرحسین ربیعی
2020-01-28T08:11:51
باعرض سلام مرحوم آیت الله الهی قمشه ای شعری هم قافیه این شعر گفته اند:ای شاهد جان بازآ در غیب جهان کم زننقش رخ زیبا را بر پرده عالم زناوضاع جهان بنگر در هم شده چون زلفتدر نظم جهان دستی بر طره پرخم زنچون دلبر آفاقی مشکن صف دل ها را چون کعبه عشاقی حرفی ز صفا هم زنمانند خلیل ایجان آتشکده گلشن کنبازار صنم بشکن راه بت اعظم زنهم آتش موسی را در وادی طور افروزهم سر مسیحا را بر سینه مریم زنلاهوت مسیحا را محو رخ زیبا کنناقوس کلیسا را زین زمزمه بر هم زنناز تو شوق ما بگذشت ز حد جانازان عشوه پنهانی راه دل ما کم زنزخمی که الهی راست بر سینه به هجرانتتا چند نمک پاشی رحمی کن و مرهم زن
زیبا روز
2020-10-29T00:05:26
غزلی ست بسقلندر وار و رندانه مطلع آن تضمینی ست از غزلی سروده حکیم سنایی ، در همین وزن و قافیه .مولانا روی سخن با حضرت حق دارد . مقامر دل به معنی قمار باز و قمار دوست و کم زدن یعنی درقمار کم آوردن . معنای خاموش شدن و سکوت هم می دهد . معمولا در بازی تخت نرد حریفان براییکدیگر به اصطلاح کرکری می خوانند . وی در غزلی دیگر در همین معنی سروده است :خورشید افتد در کمی، از نور ِ جانِ آدمیکم پرس از نا محرمان، انجا که محرم کم زند در بیت بعد مولانا میزان پایداری عاشق را نشان می دهد کهاز حد تحمل بشری بسی فراتر است . آهوی یاهو را بر سگ ِ تعلیم دیده زدن یعنی ذکر "یاهو" را چنان در دل؛ زیبا و مستحکم کن که سگنفس، شیفته اش گردد و تنها به دنبال همان صید بدود .بیت بعد اشاره است به ابوبکر یارغار پیامبر.جان هایی که تو را منکرند به دوزخ روانه ساز و اگر می خواهی عیسی دمی دوباره به جهان باز آیدخودت از گلشن غیب نسیمی بر زهدان مریم مقدس روان ساز .[ ــ به اعتقاد مولانا پیامبران و اولیاءپیش از خلقت تن، روحشان نزد خداست و بر هر بدنی که او بخواهد وارد می شوند.]هم کاسه و هم یاسه یعنی با یکدیگر همدل و همراه شدن و از یک منبع غذای روحانی خوردن .توضیح آن که در خانقاه ها و میان جمعیت های جوانمرد خوردن از یک‌دیگ بر سفره رسم بود . دور هممی نشستند و دست در یک کاسه کرده و ‌لقمه بر می داشتند و رسم روامداری و ادب و همدلی به جامی آوردند . کُحل انالله یعنی سرمۀ انی الله .اشاره دارد به آتشی که در کوه طور بر موسی نمایان شدوگفت من خدایم . در قدیم می گفتند سرمه کشیدن بینایی را قوی می کند .منظور بیت این که تو خود، بصیرتی موسی وار به مردم جهان عطا بفرما که این همه در طلب تو راه خطا نروند. تو را به عینه شهودکنند همچون دیدن موسی که آتش صفات خداوندی را بر تن درختی در کوه طور دید.دیدار معنوی مثنوی@didarmasnavi
منصوردرستی
2018-04-06T14:37:23
با سلام . فروغی بسطامی غزلی عارفانه دارد با همین وزن و همین قافیه که شنیدنی و ستودنی ست . این غزل زیبا را استاد شجریان با هنرمندی تمام در تصنیفی زیبا اجرا کرده است و در میانه تصنیف ناگهان آوازی شگرف از حنجره داوودی ایشان میتراود که باید به احترام او کلاه از سر برداشت آنجا که میگوید : مغنی کجایی نوای کجاست ... نوای خوش جانفزایت کجاست و ....و این هم غزل بسطامی ست که عینا از سایت تاریخ ما وام گرفته ام  گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زنچون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زنهم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگوهم بانگ اناالحق را بر دار معظم زنهم چشم تماشا را بر روی نکو بگشاهم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زنهم جلوهٔ ساقی را در جام بلورین بینهم بادهٔ بی‌غش را با سادهٔ بی غم زنذکر از رخ رخشانش با موسی عمران گوحرف از لب جان بخشش با عیسی مریم زنحال دل خونین را با عاشق صادق گورطل می صافی را با صوفی محرم زنچون ساقی رندانی، می با لب خندان خورچون مطرب مستانی نی با دل خرم زنچون آب بقا داری بر خاک سکندر ریزچون جام به چنگ آری با یاد لب جم زنچون گرد حرم گشتی با خانه خدا بنشینچون می به قدح کردی بر چشمهٔ زمزم زندر پای قدح بنشین زیبا صنمی بگزیناسباب ریا برچین، کمتر ز دعا دم زنگر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان دهور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زنگر دردی از او بردی صد خنده به درمان کنور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زنیا پای شقاوت را بر تارک شیطان نهیا کوس سعادت را بر عرش مکرم زنیا کحل ثوابت را در چشم ملائک کشیا برق گناهت را بر خرمن آدم زنیا خازن جنت شو، گلهای بهشتی چینیا مالک دوزخ شو، درهای جهنم زنیا بندهٔ عقبا شو، یا خواجهٔ دنیا شویا ساز عروسی کن، یا حلقهٔ ماتم زنزاهد سخن تقوی بسیار مگو با مادم درکش از این معنی، یعنی که نفس کم زنگر دامن پاکت را آلوده به خون خواهدانگشت قبولت را بر دیدهٔ پر نم زنگر هم دمی او را پیوسته طمع داریهم اشک پیاپی ریز هم آه دمادم زنسلطانی اگر خواهی درویش مجرد شونه رشته به گوهر کش نه سکه به درهم زنچون خاتم کارت را بر دست اجل دادندنه تاج به تارک نه، نه دست به خاتم زنتا چند فروغی را مجروح توان دیدنیا مرهم زخمی کن یا ضربت محکم زن
همایون
2018-02-14T04:13:48
سخنی با دوست که عشق راهی‌ است که بی‌ دوست نمی توان پیمود و نقشی که دوست دارد و دل‌ را به طرب در می‌‌آورد و تخم نویی در آن می‌‌کارددر قمار عشق باختن بسیار سودمند است که وقتی عشق می‌‌آید معنی‌‌های ویژه خود را می‌‌آورد که پیش از آن به گونه‌ای دیگر بوداینجا باخت هر چه بزرگ تر بهتر و دوستان از آن برخوردار تر و هر دو عالم که یکی‌ بیش نیست زیبا تر ای یار قمار باز من بیا و اند‌کی هم به ما بباز که این باختن دارایی بزرگی برای ماست و همه عالمچون از دست دادن برابر است با به دست آوردن که آن چه می‌‌دهیم کهنه است و از دست دادن آن یعنی‌ به دست آوردن چیزی نوسگ آموخته که کنایه از عقل آزموده ما است را به نقص و عیب نادانی‌ (آهوی یاهو) آراستن اینجا مفید است چون آموزشی نوین را می‌‌یابد مرز‌های نویی آنقدر گسترده است که حتی می‌‌توان آدم دیگری آفرید و گندم دیگری به او خوراند که کنایه از دانشی نوین است به جای آن‌ چه تاکنون آموخته است حتی می‌‌توان با راستی‌ و صداقت باز به پیشواز وحی رفت و اسلام دیگری آورد از سرزمین یقین‌ها و سلامت هامی‌ توان عیسی دیگری به هستی‌ ارمغان آورد حتی در هر ساعت ای دوست من ‌ای مطرب جان و طرب بخش دل‌ من تو میتوانی‌ هر لحظه آهنگی کهنه را با نوایی نو و شادی بخش جایگزین کنی که آن‌ چه کهنه است غمگین است و آن‌ چه نو شادی بخش
ســراج
2018-02-11T12:14:46
درود و مهر فراوان،بیت اول این غزل مولانا، ای یار مقامر دل، پیش آی و دمی کم زنزخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن...دقیقاً در قصیده 175 خواجه سنایی بیت اول هم هست لطف کنید و توضیح بفرمایید،سپاسگزار لطف و مهرتان...سراج
گمنام-
2018-02-11T13:59:19
ااین غزل سست باز خمانی از قصیده محکم سنایی است.
هادی رنجبران
2021-12-19T15:05:56.3477272
مولانا به سبب احاطة کم نظیرش برآثار ادب فارسی، نیز به¬دلیل گسترة محفوظات شعری¬اش، گاه در خلال غزلیات شمس و حتی مثنوی، از ابیات و اشعار شاعران مختلف، می¬خوانده و تصرّفاتی می¬کرده است. دلیل اصلی تغییرات، «به سبب افزودن بر موسیقی کلام» بوده است. استاد شفیعی کدکنی چنین نوشته است: «گاهی مولانا سماع را با بیت یا ابیاتی از قدما آغاز می¬کرده و دنباله آن را به تناسب حالات و لحظه¬های خود می¬آفریده است.»
هادی رنجبران
2021-12-19T15:08:06.9303809
سست!   جان گرگان و سگان ازهر یک جداست / متحد جانهای شیران خداست.