گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:این جا کسیست پنهان خود را مگیر تنها بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را

❈۱❈
این جا کسیست پنهان خود را مگیر تنها بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را
بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی هر صورت خیالت از وی شدست پیدا
❈۲❈
هر جا که چشمه باشد باشد مقام پریان بااحتیاط باید بودن تو را در آن جا
این پنج چشمه حس تا بر تنت روانست ز اشراق آن پری دان گه بسته گاه مجری
❈۳❈
وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور هم پنج چشمه می‌دان پویان به سوی مرعی
هر چشمه را دو مشرف پنجاه میرابند صورت به تو نمایند اندر زمان اجلا
❈۴❈
زخمت رسد ز پریان گر باادب نباشی کاین گونه شهره پریان تندند و بی‌محابا
تقدیر می‌فریبد تدبیر را که برجه مکرش گلیم برده از صد هزار چون ما
❈۵❈
مرغان در قفس بین در شست ماهیان بین دل‌های نوحه گر بین زان مکرساز دانا
دزدیده چشم مگشا بر هر بت از خیانت تا نفکند ز چشمت آن شهریار بینا
❈۶❈
ماندست چند بیتی این چشمه گشت غایر برجوشد آن ز چشمه خون برجهیم فردا

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۸۸

تصاویر

کامنت ها

هانیه سلیمی
2019-12-20T13:58:59
وِثاقلغت‌نامه دهخداوثاق . [ وِ ] (ع ، اِ) بند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بند و قید. (منتهی الارب ) (آنندراج از منتخب و لطائف و مدار). || گرفتاری . || معسکر و لشکرگاه . || (مص ) مواثقة. عهد و پیمان کردن باهم . (ناظم الاطباء).
Behrouz
2019-10-03T18:24:31
وثاق /vosāq/معنی1. اتاق؛ خانه: ◻︎ دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق (انوری: 269).2. خیمه؛ سراپرده.3. مسکن؛ منزل.فرهنگ فارسی عمید
هانیه سلیمی
2018-01-31T15:06:57
در مصرع آخر به جان خون ،چون صحیح تر مینماید. / چنانچه آقای پرویز شهبازی در برنامه گنج حضور چنین قراءت میکند.
همایون
2018-01-23T02:12:13
از غزل‌های ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزل‌های عرفان کلاسیک و بسیار متفاوت با غزل:این جا کسی است پنهان دامان من گرفتهخود را سپس کشیده پیشان من گرفتهجلال دین نیز مانند شهاب دین به پنج حس درونی و پنج حس بیرونی عقیده دارد پنج حسی که رو به بیرون دارند و پنج حس که روی به درون دارندآن‌ کس پنهان است اینجا آشکار و پیدا می‌‌شود ساقی غیب بینی پیدا سلام کردهپیمانه جام کرده پیمان من گرفتهاشراق آن پری که راه حس‌ها را باز و بسته نگاه می‌‌دارد جای خود را به شمس می‌‌دهد تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینیاشراق نور رویش کیهان من گرفتهبیت اخر بجای خون باید چون باشدبرجوشد آن ز چشمه چون برجهیم فردا