مولانا:گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان وگر عاشق شاهی روان باش به میدان
❈۱❈
گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان
وگر عاشق شاهی روان باش به میدان
صلا روز وصال است همه جاه و جمال است
همه لطف و کمال است زهی نادره سلطان
❈۲❈
کجایی تو کجایی نه از حلقه مایی
وگر خود به بهشتی چه خوش باشد بیجان
یکی چرب زبانی یکی جان و جهانی
از او بوسه به جانی زهی کاله ارزان
❈۳❈
اگر شیر اگر پیل چنانش کند این عشق
چو بینیش بگوییش زهی گربه در انبان
چه تلخ است و چه شیرین پر از مهر و پر از کین
زهی لذت نوشین زهی لقمه دندان
❈۴❈
بیا پیش و مپرهیز و زین فتنه بمگریز
بمستیز بمستیز هلا ای شه مردان
زهی روز زهی روز زهی عید دل افروز
از آن چشم کرشمه وزان لب شکرافشان
❈۵❈
بجو باده گلگون از آن دلبر موزون
که این دم مه گردون روان گشت به میزان
بنوش از می بالا لب و ریش میالا
شنو بانگ و علالا ز هر اختر و کیوان
❈۶❈
بیندیش و خمش باش چنین راز مگو فاش
دریغ است بر اوباش چنین گوهر و مرجان
کامنت ها