مولانا:فرود آ تو ز مرکب بار می بین وجودت را تو پود و تار می بین
❈۱❈
فرود آ تو ز مرکب بار می بین
وجودت را تو پود و تار می بین
هر آن گلزار کاندر هجر ماندهست
سراسر جان او پرخار می بین
❈۲❈
چو جمله راههای وصل را بست
رخان عاشقان را زار می بین
چو سررشته اشارتهاش دیدی
بر آن رشته برو گلزار می بین
❈۳❈
ز جانها جوق جوق از آتش او
فغان لابه کنان مکثار می بین
بزن تو چنگ در قانون شرطش
سماع دلکش اوتار می بین
❈۴❈
به پیش ماجرای صدق آن شه
سرافکنده همه اخیار می بین
میان کودکان مکتب او
چه کوه و بحر از احبار می بین
❈۵❈
چو بیمیلی کند آن خدمت مه
چو مه سرگشته و دوار می بین
چو روی از منبرش برتافت جانی
درآویزان ورا بر دار می بین
❈۶❈
اگر چه کار و باری بینی او را
ولی نسبت به شه بیکار می بین
خیالش دید جانم گفت آخر
به هجرت می خورم من نار می بین
❈۷❈
بگفتا که عنایت بر فزون است
ولیکن دیدن ناچار می بین
اگر تو عاقلی گندم چو دیدی
ز سنبلها نه از انبار می بین
❈۸❈
دلت انبار و لطفم اصل سنبل
اشارت بشنو و بسیار می بین
خداوند شمس دین را گر ببینی
به غیب اندر رو و ازهار می بین
❈۹❈
شود دیده گذاره سوی بیسو
در او انوار در انوار می بین
کامنت ها