مولانا:دیر آمدهای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان
❈۱❈
دیر آمدهای مرو شتابان
ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن
آیین گل است در گلستان
❈۲❈
گفتی چونی چنانک ماهی
افتاده میان ریگ سوزان
چون باشد شهر شهریارا
بی دولت داد و عدل سلطان
❈۳❈
من بیتو نیم ولیک خواهم
آن باتویی که هست پنهان
شب پرتو آفتاب هم هست
خاصه به تموز گرم و تفسان
❈۴❈
قانع نشود به گرمی او
جز خفاشی ز بیم مرغان
گرمی خواهند و روشنی هم
مرغان که معودند با آن
❈۵❈
ما وصف دو جنس مرغ گفتیم
بنگر ز کدامی ای غزل خوان
کامنت ها