مولانا:وقت آمد توبه را شکستن وز دام هزار توبه جستن
❈۱❈
وقت آمد توبه را شکستن
وز دام هزار توبه جستن
دست دل و جانها گشادن
دست غم را ز پس ببستن
❈۲❈
معشوقه روح را بدیدن
لعل لب او به بوسه خستن
در آب حیات غسل کردن
در وی تن خویش را بشستن
❈۳❈
برخاست قیامت وصالش
تا کی به امید درنشستن
گر بسکلد آن نگار بنگر
صد پیوست است در آن سکستن
❈۴❈
مخدومی شمس دین تبریز
ای جان تو رمیدهای ز بستن
کامنت ها