مولانا:مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
❈۱❈
مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان
گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد
هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان
❈۲❈
پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم
هستم اکنون در میان و در میان و در میان
گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه
در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان
❈۳❈
اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه
رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان
نک نشان لاله رویی لاله رویی لالهای
بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران
❈۴❈
جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن
من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان
کامنت ها