گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن آستین را می فشاند در اشارت سوی من

❈۱❈
سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن آستین را می فشاند در اشارت سوی من
همچو چشم کشتگان چشمان من حیران او وز شراب عشق او این جان من بی‌خویشتن
❈۲❈
زیر جعد زلف مشکش صد قیامت را مقام در صفای صحن رویش آفت هر مرد و زن
مرغ جان اندر قفس می کند پر و بال خویش تا قفس را بشکند اندر هوای آن شکن
❈۳❈
از فلک آمد همایی بر سر من سایه کرد من فغان کردم که دور از پیش آن خوب ختن
در سخن آمد همای و گفت بی‌روزی کسی کز سعادت می گریزی ای شقی ممتحن
❈۴❈
گفتمش آخر حجابی در میان ما و دوست من جمال دوست خواهم کو است مر جان را سکن
آن همای از بس تعجب سوی آن مه بنگرید از من او دیوانه تر شد در جمالش مفتتن
❈۵❈
میر مست و خواجه مست و روح مست و جسم مست از خداوند شمس دین آن شاه تبریز و زمن

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۹۵۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

همایون
2017-12-12T04:20:04
این غزل می‌‌رساند که تمام عرفان و سلوک جلال دین در شمس خلاصه می‌‌شود حتی مرحله فنا که زیبا‌ترین با شکوه‌‌ترین و توانا‌ترین است در شمس صورت میگیرد شمس یک واسطه نیست بلکه خود معشوق است همین حال را حافظ با پیر خرابات دارد در حقیقت این انسان است که آغاز و پایان است و راه است که باید پیموده شود و خود سعادت است که اگر اینگونه نباشد دویی است و وصال نا ممکن و خیالی او شمس را می‌‌بیند و شمس هم به او اشاره می‌‌کند این شکوه‌ تنها می‌‌تواند میان دو انسان صورت گیرد که دل‌ هاشان یکی‌ گردیده و بر هم منطبق که این در سفری زیبا‌ترین روی می‌‌دهد و جلال دین گزارشگر زبردست این سفر
بزرگمهر
2023-07-22T19:58:51.4224387
آقای همایون، آنچه در شرح غزل نوشتید اگر برای کمک به روشن شدن منظور مولانا بود، بیشتر از خود غزل به ابهام‌ها افزود. اگر شمس از فلک سر بر آورده است ،آن همای سعادت هم از فلک آمده است، این فلک کجاست که همای سعادتی که خودش نیازمند شمس است از آنجا آمده و حیران شمس است؟! وقتی میفرمایید دو انسان که هم دل شده‌اند، و این انسان خودش راه است و آغاز و پایان ، اگر ما هم انسان هستیم آیا این انسانیت مراحلی دارد؟ به وضوح مولانا خود را مرید میبیند و او را مراد، پس هنوز یکی نیستند، .....لطفا اگر میخواهید روشنگری کنید و رفع ابهام برای دیگرانی که این را میخوانند،  با مداقه و رجوع و اشاره  به بیان مولانا شرح دهید و تا توشه‌ای از شما بر گیرند، و اگر برای دل خودتان نوشتید .....شاید وقت خود و دیگران را تلف فرموده باشید. من از شما شرحهای مفیدی هم دیده‌ام که جای تشکر دارد.