مولانا:در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را در رقص اندرآور جانهای صوفیان را
❈۱❈
در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
در رقص اندرآور جانهای صوفیان را
خورشید و ماه و اختر رقصان بگرد چنبر
ما در میان رقصیم رقصان کن آن میان را
❈۲❈
لطف تو مطربانه از کمترین ترانه
در چرخ اندرآرد صوفی آسمان را
باد بهار پویان آید ترانه گویان
خندان کند جهان را خیزان کند خزان را
❈۳❈
بس مار یار گردد گل جفت خار گردد
وقت نثار گردد مر شاه بوستان را
هر دم ز باغ بویی آید چو پیک سویی
یعنی که الصلا زن امروز دوستان را
❈۴❈
در سر خود روان شد بستان و با تو گوید
در سر خود روان شو تا جان رسد روان را
تا غنچه برگشاید با سرو سر سوسن
لاله بشارت آرد مر بید و ارغوان را
❈۵❈
تا سر هر نهالی از قعر بر سر آید
معراجیان نهاده در باغ نردبان را
مرغان و عندلیبان بر شاخهها نشسته
چون بر خزینه باشد ادرار پاسبان را
❈۶❈
این برگ چون زبانها وین میوهها چو دلها
دلها چو رو نماید قیمت دهد زبان را
کامنت ها