مولانا:نک بهاران شد صلا ای لولیان بانگ نای و سبزه و آب روان
❈۱❈
نک بهاران شد صلا ای لولیان
بانگ نای و سبزه و آب روان
لولیان از شهر تن بیرون شوید
لولیان را کی پذیرد خان و مان
❈۲❈
دیگران بردند حسرت زین جهان
حسرتی بنهیم در جان جهان
با جهان بیوفا ما آن کنیم
هرچ او کردهست با آن دیگران
❈۳❈
تا حریف خود ببیند او یکی
امتحان او بیابد امتحان
نی غلط گفتم جهان چون عاشق است
او به جان جوید جفای نیکوان
❈۴❈
جان عاشق زنده از جور و جفاست
ای مسلمان جان که را دارد زیان
راه صحرا را فروبست این سخن
کس نجوید راه صحرا را دهان
❈۵❈
تو بگو دارد دهان تنگ یار
با لب بسته گشاد بیکران
هر که بر وی آن لبان صحرا نشد
او نه صحرا داند و نی آشیان
❈۶❈
هر که بر وی زان قمر نوری نتافت
او چه بیند از زمین و آسمان
هر کسی را کاین غزل صحرا شود
عیش بیند زان سوی کون و مکان
کامنت ها