مولانا:راز چون با من نگوید یار من بند گردد پیش او گفتار من
❈۱❈
راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من
عذر میگوید که یعنی خامشم
با تو میگوید دل هشیار من
❈۲❈
با کسی دیگر زبان گردد همه
سر خود میگوید و اسرار من
در گمان افتد دلم زین واقعه
این دل ترسان بدپندار من
❈۳❈
گر بگوید ور نگوید راز من
دل ندارد صبر از دلدار من
کامنت ها