مولانا:خواجه غلط کردهای در روش یار من صد چو تو هم گم شود در من و در کار من
❈۱❈
خواجه غلط کردهای در روش یار من
صد چو تو هم گم شود در من و در کار من
نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق
خون سگان کی خورد ضیغم خون خوار من
❈۲❈
قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی
شوره تو کی چرد ز ابر گهربار من
سر بمگردان چنین پوز مجنبان چنان
چون تو خری کی رسد در جو انبار من
❈۳❈
خواجه به خویش آ یکی چشم گشا اندکی
گر چه نه بر پای توست اندک و بسیار من
گفت که عاشق چرا مست شد و بیحیا
باده حیا کی هلد خاصه ز خمار من
❈۴❈
فتنه گرگی شده هم دغل و مکر او
دام وی از وی کند قانص عیار من
بر سر بازار او گرگ کهن کی خرند
هر طرفی یوسفی زنده به بازار من
❈۵❈
همچو تو جغدی کجا باغ ارم را سزد
بلبل جان هم نیافت راه به گلزار من
مفخر تبریزیان شمس حق و دین بگو
بلک صدای تو است این همه گفتار من
کامنت ها