مولانا:باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من باز کمر بست سخت یار به استیز من
❈۱❈
باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
باز کمر بست سخت یار به استیز من
مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت
میشکند دیگ من کاسه و کفلیز من
❈۲❈
خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود
هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من
راه قنق را گرفت غیرت و گفتش مرو
جمله افق را گرفت ابر شکرریز من
❈۳❈
سر کن ای بوالفضول ای ز کشاکش ملول
جاذبه خیزان او منگر در خیز من
منت او را که او منت و شکر آفرید
کز کف کفران گذشت مرکب شبدیز من
❈۴❈
رست رخم از عبس کاسه ز ننگ عدس
آخر کاری بکرد اشک غم آمیز من
اصل همه باغها جان همه لاغها
چیست اگر زیرکی لاغ دلاویز من
❈۵❈
ای خضر راستین گوهر دریاست این
از تو در این آستین همچو فراویز من
چونک مرا یار خواند دست سوی من فشاند
تیز فرس پیش راند خاطر سرتیز من
❈۶❈
چند نهان میکنم شمس حق مغتنم
خواجگیی میکند خواجه تبریز من
کامنت ها