مولانا:شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن که ز پای دلت بکند چنان خار یاد کن
❈۱❈
شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن
که ز پای دلت بکند چنان خار یاد کن
چو فتادی به چاه و گو که ببخشید جان نو
به سوی او بیا مرو مکن انکار یاد کن
❈۲❈
مکن اندک نبود آن به خدا شک نبود آن
نه به خویش آی اندکی و تو بسیار یاد کن
تو به هنگام یاد کن که چو هنگام بگذرد
تو خوه از گل سخن تراش و خوه از خار یاد کن
❈۳❈
چو رسیدی به صدر او تو بدان حق قدر او
چو بدیدی تو بدر او تو ز دیدار یاد کن
تو بدان قدر سوز او برسد باز روز او
ور از آن روز ایمنی تو ز اغیار یاد کن
❈۴❈
چه سپاس ار دو نان دهد به طبیبی که جان دهد
چو بزارد که ای طبیب ز بیمار یاد کن
چو طبیبت نمود خرد دل تو آن زمان بمرد
پس از آن بانگ می‌زنی که ز مردار یاد کن
❈۵❈
مکن ار چه شدی چنین چو خزان دانه در زمین
ز بهارم حسام دین و ز گلزار یاد کن
اگرت کار چون زر است نه گرو پیش گازر است
گرت امسال گوهر است نه تو از پار یاد کن
❈۶❈
چو بدیدی رحیل گل پس اقبال چیست ذل
نه که زنهار او است بس هله زنهار یاد کن
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۲۰۹۸
صوتی یافت نشد!تصاویر
کامنت ها